کتاب و ادبیات

نقد کتاب «پرواز در گذرگاه حوادث» / از پادگان تا روزنامه

کتاب«پرواز در گذرگاه حوادث» مجموعه ای از خاطرات قبل و بعد از انقلاب در پادگان و دوران جنگ محمود پورعالی عضو تحریریه روزنامه اطلاعات از سوی نشر سوره مهر منتشر شده است.

محمدرضا حیدرزاده در نقد کتاب «پرواز در گذرگاه حوادث» نوشت: پدرم مسئول برق راه آهن بود و ما بچه  ها، سه دختر و چهار پسر، با امکاناتی که راه آهن برای خانواده ها فراهم کرده بود، بزرگ شدیم. در آن سال ها که خیلی از شهرهای کوچک فاقد برق بودند، ایستگاه های راه آهن، موتورخانه برق داشتند و خانه  های کارمندی و کارگری از روشنایی و آب تصفیه شده، بهداری و مدرسه برخوردار بودند.

درس و تحصیل برای فرزندان از واجبات پدرها و مادرها بود. برادر بزرگم در یکی از دبیرستان های آبادان مشغول دبیری بود. من چند سالی از تحصیل را در کنار برادرم در آبادان گذراندم. یک شب جذب آگهی های تبلیغاتی نیروی دریایی شدم که از تلویزیون پخش می شد. برای رسیدن به آرزویم، به بخش پذیرش در پادگان نیروی دریایی آبادان رفتم و در معاینات پزشکی شرکت کردم….

اما یکباره جذب آگهی تلویزیونی استخدام نیروهای ویژه چترباز برای منطقه عملیاتی ظفار در کشور عمان شدم و به جای نیروی دریایی، به یگان تازه تأسیس هوانیروز پیوستم….

***

کتاب«پرواز در گذرگاه حوادث» مجموعه ای از خاطرات قبل و بعد از انقلاب در پادگان و دوران جنگ محمود پورعالی عضو تحریریه روزنامه اطلاعات از سوی نشر سوره مهر منتشر شده است.

نقد کتاب «پرواز در گذرگاه حوادث» / از پادگان تا روزنامه

خاطرات نویسنده کتاب از زمستان ۱۳۵۳ شروع شده و در پاییز ۱۳۶۷ و در پایان جنگ تحمیلی که ارتش را ترک می کند، ادامه دارد.

او سپس قدم به مؤسسه اطلاعات می گذارد، ۲۳ سال در تحریریه روزنامه«اطلاعات بین المللی» که ویژه هموطنان خارج از کشور چاپ و منتشر می شد، کار کرد و بعد هم به تحریریه روزنامه اطلاعات منتقل شد. وی متولد ۱۳۳۶ در ازنا است و همچنان در این روزنامه فعالیت می کند.

پورعالی کتاب خود را با قلمی روان و احساسی نگاشته و در آن به شرح وقایعی می پردازد که کمتر کسی در تاریخ رسمی به آنها پرداخته است.

نویسنده با بیانی صادقانه، دردها و امیدهای خود و همدوره ای هایش را روایت می کند و به این ترتیب، تصویر روشنی از شرایط و فضای زمانه اش ارائه می دهد، تا کتابش نه تنها یک روایت تاریخی بلکه سفری عاطفی و شناختی به دل روزگارانی شود که جامعه ایران در آستانه تغییرات بنیادی قرار داشت و نویسنده با یادآوری جزئیات روزمرّه پادگان ها، جو حاکم در میان نیروهای نظامی و تاثیر گذارترین لحظات جنگ تحمیلی، خواننده را با خود همراه می سازد تا بهتر درک کند که چگونه تحولات سیاسی و نظامی، افراد عادی را تحت تاثیر قرار داده است. به این ترتیب، در کتاب فوق، تجربه های ارزشمندی در اختیار پژوهشگران تاریخ معاصر ایران قرار گرفته که می تواند در پژوهش های اجتماعی کشور مورد استناد قرار گیرد….

***

محمد علی علومی در توصیف این کتاب می نویسد: محمود پور عالی روزنامه نگار، مترجم و تکنسین هلی کوپتر کبرا است و من این افتخار را دارم که بر مجموعه خاطرات ایشان، متنی به یادگار بنویسم. این مجموعه از چند جهت در خور توجه است.

در ادبیات داستانی و خاطره نویسی، ایجاد ارتباط میان عواطف و مفاهیم اخلاقی و انسانی با جنگ که فی الذات خن ، مرگبار است، کار بسیار دشواری است.

چرا که این امکان هست که نویسنده در دام احساسات گرایی های سطحی بیفتد و یا از طرف دیگر، در حذ کلیشه های شعاری بماند. بنابراین ایشان توانسته اند به قوت از عهد این امر مهم برآید.

محمود پورعالی که خود از نزدیک و مستقیم شاهد ماجراهای درون پادگانی بوده است، توانسته دلایل پیوستن به انقلاب را در فضایی داستانی به تصویر و بیان آورد.

در خاطره ای از همین مجموعه، فرمانده گردان با ساک پرواز خط می شود و به طرف مستر اسمیت تعمیرکار مجرب آمریکایی می رود. اما اسمیت از او فاصله می گیرد. سپس با گفتن ببخشید به انگلیسی، پشتش را به او می کند و با ادامه رفتارش آن ها را به حیرت می اندازد.

در بخشی دیگر از این کتاب می خوانیم:

اولین دیدار اتفاقی من با سرلشگر منوچهر خسروداد آخرین فرمانده هوانیروز در ارتش شاهنشاهی، در ماه اول ورودم به پادگان باغشاه در تهران بود. شهریور ۱۳۵۴ دوره آموزشی ام را در واحد زمینی در فرح آباد تهران پشت سر گذاشته بودم و برای گذراندن دوره زبان انگلیسی و آشنایی مقدماتی با اصطلاحات فنی و پروازی هلی کوپتر، به پادگان قدیمی باغشاه منتقل شدم.

گروهان ما درجه داری بود و در حین آموزش، ما را دانش آموز صدا می کردند. آخرین دیدار من با این فرمانده، نه تنها اتفاقی نبود بلکه هم عمدی بود و هم نقشه ای در سر داشتم…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا