کتاب و ادبیات

تو تنها قیصری بودی که…

قیصر امین‌پور، با همۀ دردهای جسمی و روحی‌اش و با همه تلاطم و تمّوجی که در ژرفای دریای درونی‌اش داشت، خاموش شد. امّا اکنون نه فقط شمع مزار خویش است، بلکه برمزار هر زنده و مرده‌ای نیز که با او پیوندی داشت، شمعی روشن کرده است.

جلال رفیع – ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات|

نام تو الهام است
نام تو از همان آغاز
برقاف قلّه نشست.
تو تنها قیصری بودی
که در امپراتوری «عشق»
به نامت سکّه زدند.
و جلال الدین رومی
حکم شاعری‌ات را امضا کرد.
بغض پدر بزرگ
ـ تاریخ قلب قاب گرفته ـ
در دل شکست و گفت
می‌دانم می‌دانم
قیصرها خائن‌اند
جز قیصر امین!
جز قیصری که به خونخواهی ناموس خاک برخاست
و بر دروازه غیرت دزفول ایستاد
و لفظ ناخوش «چاقو»ی جنگ را
مانند لفظ ناخوش موشک
تکّه تکّه کرد
واژه واژه کرد:
ـ چِ مثل چکامه
ـ آ مثل آینه
ـ قاف مثل عشق!
ـ و قلبی که حرف آخر عشق را
حرف اول خود می‌دانست.
تو تنها قیصری بودی
که تعظیم به پای بوس نامت نشست
و به آن افتخار کرد.
و گرنه ما پیش از تو
نام نامی قیصر را
بی‌آن دو حرف نغز نخستینش !
بالا نمی‌آوردیم!
و بعد از تو نیز.
یادت هست؟
گفتی: «دل داده‌ام بر باد، بر هرچه باداباد،
مجنون‌تر از لیلی، شیرین‌تر از فرهاد»؟
اکنون امّا،
ای شعر شیرین،
ای شعر شهید!
تقدیر تلخ زمانه این بود
که کلام ناتمام من
آواز خوان کوچه افسوس،
افسوسِ غمِ تو باشد.
ای شعر مجنون،
ای شعر حکمت!
تقدیر تلخ زمانه این بود
که کلام ناتمام ما
شرح قیصری
بر «فسوسُ» الحِکَم تو باشد!

روز سه‌شنبه هشتم آبان ۱۳۸۶، هیچ خبری تلخ‌تر و تکان‌دهنده‌تر از این نبود که «قیصر شعر ایران آرام گرفت». خبر رهایی روح متعالی او که روح متعالی شعر پس از انقلاب بود، دیگر کوتاه نبود.
خبر هم بلند بود، بلند بالا بود، به بلند بالایی خود او. آه، آه، ای حافظ، اگر تو نبودی، چه می‌شد؟ چه می‌شد اگر در این بیت زیبای تو سکونت نمی‌یافتیم؟ آرامش و انقلاب، هر دو در این بیت موج می‌زند:

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که می‌رویـم به داغ بلنـد بالایـی

هم زبان حال قیصرامین‌پور بر دوش دوستان همین بود، هم زبان حال دوستانی که او را مشایعت می‌کردند. هر دو، هر سه، هر چهار و (به قول خودش چهارم شخص مفرد) نیز می‌توانستند این حافظانۀ پر رمز و راز را با هم بخوانند.

قیصر امین‌پور، سهراب شعر انقلاب بود و فروغ شعر پس از انقلاب. سهراب به هر دو معنای آن. هم به آن معنا که در سپهر انقلاب طلوع کرد و هم به آن معنا که در جوانی قربانی شد. زندگی سرانجام با همه قوّت و قدرت قیصری‌اش در آوردگاه مرگ، خنجر در پهلو، پشت برخاک می‌ساید.

دریغ بود و دریغ است و دریغ خواهد بود، امّا حکایت همان است که آن مرد بگفت و جمیع اولیا نیز بگفتند:
جهان پیر است و بی‌بنیاد، از این فرهاد کش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
جهان فانی و باقی فـدای شاهـد و ساقـی
که سلطانّی عالم را طفیل عشـق مـی‌بینم
شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن «تو» باشی شمع بالینم

و هرکسی «تو»یی دارد. اگر «تو»ی خویش را شمع بالین ببیند، آرام خواهد سوخت و آرام خاموش خواهد شد.

قیصر امین‌پور، با همۀ دردهای جسمی و روحی‌اش و با همه تلاطم و تمّوجی که در ژرفای دریای درونی‌اش داشت، خاموش شد. امّا اکنون نه فقط شمع مزار خویش است، بلکه برمزار هر زنده و مرده‌ای نیز که با او پیوندی داشت، شمعی روشن کرده است.

قیصر امین‌پور را نخستین‌بار در شبی از شب‌های سال ۶۱ هجری در خانه دوست دیدم؛ در خیابان دماوند، در خانۀ فتح‌الله جوادی. ساعد باقری و سهیل محمودی و شاعران دیگری هم حضور داشتند. چشم انتظار سیدحسن حسینی هم بودیم .

هرکس سخنی گفت و سروده‌ای خواند. مرا نیز ناگزیر وا داشتند به فرو رفتن در حال و احوال شیدایی و شوریدگی خویش در آن ایّام. به شوخی گفتم:

ـ همین «هال» که فی‌الحال در آنیم، کافی است!

گفتند:

ـ «فی‌الهال» هم می‌توان حال کرد.

تماشای چشم و چهرۀ شاداب قیصر، بیش از همه، مرا واداشت به خواندن، که چشم و چهرۀ تو حجّت موجّه ما است!

آن شب، در نخستین دیدار، «بی‌تو بسر نمی‌شودِ» مولانا را با همان آهنگ و آوا خواندم که چند سال پیش از آن در خلوت غیراختیاری از دهان عبدالوهاب شهیدی در برنامه تلویزیونی سال ۵۵ هجری شنیده بودم.

روز وداع با قیصر امین‌پور نیز هوای آن دیدار نخستین در دلم افتاد. دوست دارم همان «آواز آغاز» را به عنوان «آواز تشییع»، دوباره در خانه دوست یعنی در دل خودم به جای فاتحه‌ای که حتی قرائت لفظ آن را هم هنوز برای او باور ندارم، بازخوانی کنم:

بی‌همگان بسر شود، بی‌تو بسر نمی‌شـود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی‌شـود
باغ من و بهار من، خمرمـن و خمـار مـن
صبر من و قرار من، بـی‌تو بسر نمی‌شـود
بی‌تو نه زندگی خوشم، بی‌تو نه مردگی خوشم
بار غم تو چون کشم؟ بی‌تو بسر نمی‌شود!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا