سیاست

به مناسبت سالگرد درگذشت مصطفی خمینی/ بازخوانی ماجرای خرید عبا توسط فرزند امام و واکنش فروشنده

آقا مصطفی عبای معمولی را برداشت. مرد متعجب گفت: «این بسیار معمولی است، بزرگان باید عبای دست بافت بپوشند. برای شما عبای دست بافت مناسب‌تر است.» و جواب شنید: «ما هنوز طلبه هستیم.»

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، از لحاظ سادگی وضع زندگی، به‌معنای واقعی کلمه مرحوم حاج‌آقا مصطفی زاهد بود؛ از لحاظ لباس، از لحاظ رفتار، از لحاظ خوراک، از لحاظ رسیدگی به خانواده؛ واقعاً آدمِ مُعرِض از دنیا و زاهدی بود؛ این اواخری که ما دیده بودیم؛ آن دوره‌ی نجف را من خیلی اطّلاع زیادی ندارم. تا دوره‌ی قبل از مبارزات، ایشان گرایش سلوکی خوبی هم پیدا کرده بود؛ یک توجّهاتی داشت، اهل ذکر و حضور و این حرفها بود.» رهبر انقلاب ۹۶/۷/۳۰

بر اساس آنچه فارس نوشته است؛ آقا مصطفی درون اتاق مشغول مطالعه بود که مرد دو زانو مقابلش نشست. سه عبای میان دستش را جلوی او گذاشت و گفت: «کدوم رو می‌پسندید؟» بعد لب گزید و سر به زیر انداخت. روز پیش شیخ نصرالله خلخالی به او گفته بود: «آقا مصطفی عبای تابستانی ندارد.» و مرد با سه عبای مختلف خدمت او رسیده بود؛ اولی معمولی. دومی متوسط و سومی عبای دست‌بافت!

آقا مصطفی لبخند زد، پرسید: «قیمتشان چند است؟»

مرد سری تکان داد، عبای دست‌بافت را روی شانه‌ او انداخت. دورِ آقا مصطفی چرخید. سوال دوباره تکرار شد. مرد به عبای معمولی اشاره کرد: «حدود سه دینار» انگشتش را سمتِ عبای متوسط گرفت: «حدود پنج دینار» و دست کشید برا عبای روی شانه‌ی گفت: «این حدود هیجده‌دینار!»

آقا مصطفی عبای معمولی را برداشت. مرد متعجب گفت: «این بسیار معمولی است، بزرگان باید عبای دست بافت بپوشند. برای شما عبای دست بافت مناسب‌تر است.» و جواب شنید: «ما هنوز طلبه هستیم.»

ساده‌زیستی، سبک ‌زندگی مصطفی خمینی بود، او که در ۱۷ سالگی به جمع روحانیون پیوسته و در جوانی به اجتهاد رسیده بود در دوران حضور در ایران می‌کوشید چون یک طلبه ساده زندگی کند و بعدها که امکانات بیشتری برایش فراهم شد؛ زیّ طلبگی خود را فراموش نکرد.

با اینکه می‌توانست بخشی از وجوهات در دسترسش را برای خود و خانواده‌اش خرج کند، هنگام سکونت در نجف به یک خانه‌ی ۴۵ متری رفت. در نجف هوا بسیار گرم بود. زمین داغ می‌شد، پهن کردن رخت‌خواب روی زمین و خوابیدن بر آن کار آسانی نبود، آقا مصطفی توانایی خرید تخت را داشت اما سعی می‌کرد شبیه کم‌بضاعت‌ترین افراد اطرافش باشد.

با این وجود پسرِ حاج آقا روح‌الله خمینی(ره) برای بخشش به دیگران ذره‌ای دریغ نداشت. یکبار در روزی برفی، مردی بر زمین لغزید. مصطفی پیش از همه خود را به او رساند. با عبایش برف‌های تن مرد را تکاند، کلاهش را از زمین برداشت و با نوازش، پولی در دستش گذاشت. مستمندان محله به او ارادت داشتند. اطرافیان آقا مصطفی سعی می‌کردند این افراد را دور کنند، اما او می‌گفت: «بگذارید بیاید، شاید از ما به خدا نزدیک‌تر باشد.»

سید مصطفی در سحرگاه یکی از روزهای زمستان در خانه‌ای اجاره‌ای در الوندیه قم به دنیا آمد و در اول آبان ۱۳۵۶ به سوی خدا پرکشید. او در طول زندگی کوتاه و پربرکتش هرگز نخواست به «آقازادگی» شناخته شود، پس با زندگی‌اش ثابت کرد که می‌توان مجتهد، عالم، سیاست‌مدار بود و شبیه مردم عادی زندگی کرد!

31215

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا