سینما

در مذمت ستایشگران سکوت هنرمند

ناصر تقوایی در جایی در اعتراض به سانسور در هنر می گوید «هنرمند چون نمی‌تواند حرفش را بزند و عقایدش را بیان کند باید طور دیگری حرفش را بزند؛ به عبارتی با نه گفتن حرفش را بزند!». تقوایی همان «نه» گفتن را کارش پیش گرفت و بیست و اندی سال فیلم نساخت و به اعتراض نشست چنانچه بهرام بیضایی جلای وطن کرد و فیلم نساخت.

دو دیدگاه در مواجهه هنرمند با سانسور یا تنگناهای اجتماعی وجود دارد یکی آنکه هنرمند ترک کار کند و خانه‌نشین شود؛ و دیگر اینکه در زمانه دست از تکاپو و خلق برندارد و با هر شرایطی زنده باشد. تصمیم هر هنرمند به سال کارهایش زیبا و ستودنی‌ست اما در جامعه، شکل اول این مواجهه پوپولیستی، عوامگرایانه و پسندیده‌تر است. چنانچه اگر فرهیخته‌ای از جور روزگار و اندیشه‌های گوناگون به تنگ بیاید و لب پنجره برود تا خود را به سربه نیست کند، جماعت پایین پنجره با هیجان منتظرند تا سقوط و نیستی او را تماشا کنند و بعد به سر کار و زندگی خود بروند. شاید اگر در این مواجهه که به ترک تکاپوی هنرمندانه و خانه‌نشینی می‌انجامد، جماعتی تشویق نمی‌کردند و این تصمیم را نمی‌ستودند، آن هنرمند در هر شرایط دست به خلق و آفرینش می‌زد و خانه نشین نمی‌شد.

بعد از جنبش سال ۱۴۰۱ بسیاری هنرمندان تحت‌تاثیر رسانه‌هایی که هیزم به آتش می‌ریخته و می‌ریزند؛ و با تشویق همین جماعت «پایین پنجره» دست از کار و فعالیت کشیدند و به تصمیمی رسیدند که قطعا محترم است. آنان خسروان سرزمین خویش‌اند اما ای کاش نظری کنند با آنچه بعد غیابشان در هنر اتفاق افتاده است. موج فیلم‌هایی به غایت سخیف که در سال‌های بعد از اعتراضات پاییز 1401 در کشور اکران شد نتیجه‌ی همین غیاب است. و آنچه در این چند سال سلیقه‌ساز مردم شده فاجعه‌بارتر است.

شاملو می‌گوید: «هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی‌ست؛ که حضور انسان آبادانی‌ست» آیا از خودمان پرسیده‌ایم که در کجای این جهان با خانه‌نشینی و دست روی دست گذاشتن امری آباد شده؟ چرا سینما و موسیقی به این روز افتاده است؟

چندی پیش قطعه‌ای در اینستاگرام منتشر شد که شباهت کپی گونه‌ای به یکی از آثار صحنه‌ای اجرا شده از کیهان کلهر در سال ۱۳۸۹ در تالار وحدت داشت. وقتی به دنبال فایل صوتی آن کنسرت رد آرشیو شخصی کشتم و پیدا کردم و با عکسی برای دوستی فرستادم؛ پاسخ داد «فلانی! چه کنسرت‌هایی می‌رفتیم! چه نقدهایی به همین کنسرت‌ها داشتیم؛ اما امروز چه؟»

بله سال ۸۹ بود و بعد از روزهای آتشین ۸۸ اما هیچ‌کس کیهان کلهر، حسین علیزاده و شهرام ناظری را متهم نمی‌کرد که با مردم نیستید. همه در حال کنسرت و فعالیت بودند. حتی استاد محمدرضا شجریان هم به دنبال مجوز کنسرت بود که ندادند. کسی از روی صحنه رفتن ایران منع نمی‌شد، سرزنش نمی‌شد. اما امروز بزرگان موسیقی این سرزمین سال‌هاست روی صحنه نرفته‌اند. ساز کلهر و علیزاده در اروپا و آمریکا جلوه‌گری می‌کند و ما مردمی که با بی‌آبی و بی‌برقی و جنگ و گرانی و تحریم‌ها دست‌وپنجه‌ نرم می‌کنیم باید به لطف رسانه‌های آتش بیار معرکه و جماعت «پایین پنجره‌ای» از زخمه‌های تار علیزاده و آرشه‌های جانسوز کلهر در وطن محروم باشیم.

با احترام به ساحت گرامی زنده‌نام استاد ناصر تقوایی؛ می‌توانیم با نظر ایشان هم‌رأی نباشیم. می‌توان ماند، کار کرد، خلق کرد و آفرید و جان‌های تشنه را از هنر سیراب کرد که هنر رهایی‌بخش است.

5959

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا