کتاب و ادبیات

در این خانواده‌ خورشیدی چه می‌گذرد؟

خانه خراب می‌شویم از بی‌خورشیدی زودتر و از بی‌ماهی به آهستگی. که اگر ماه ما نباشد، کمتر از یکی دو سال زمین نابود می‌شود. آنها برای ما یک خط کش زمانی هستند. به زیبایی و آرامش، عمر ما را خط‌کشی می‌کنند.

محمد صالح علا – ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| «تو با خورشید زندگی می‌کنی، من با ماه».«ماه و خورشید» از استعاره‌های خیال‌انگیز در ترانه‌های ما هستند. مثل همین چکه شعر که از «آنا اخماتووا»، خانم شاعر روسی خواندم. اما بیرون شعر، ماه و خورشید در عالم واقع زندگی سازند. چنان که ما بی‌خورشید، بی‌ماه، هستی از دست می‌دهیم. ‌

خانه خراب می‌شویم از بی‌خورشیدی زودتر و از بی‌ماهی به آهستگی. که اگر ماه ما نباشد، کمتر از یکی دو سال زمین نابود می‌شود. آنها برای ما یک خط کش زمانی هستند. به زیبایی و آرامش، عمر ما را خط‌کشی می‌کنند.

اگر خورشیدمان خاموش شود، به زودی ما مجسمه‌هایی منجمد در شکل‌های گوناگونیم. مثلاً اگر به محبوب خود نگاه می‌کردیم، در همان حال تا ابد منجمد می‌ماندیم. اگر چیز سنگینی را برمی داشتیم، تا ابد با آن چیز سنگین در دست مجسمه‌ایم. اگر در حال آواز خواندن بودیم، تا ابد با دهان باز منجمد می ماندیم. حتی واژه‌های ترانه‌ای که می‌خواندیم، در هوا منجمد می‌ماندند.

و اگر ماه نباشد، شب‌مان سیاه می‌شود. تاریکیم و فصل‌هامان گم و گور می‌گردند. زمستان‌هامان سرد سرد و تابستان‌هامان داغ داغ است. آن نیروی گرانشی بین ماه و زمین که موجب جزر و مد و حرکت اقیانوس‌هاست، تبدیل به بلای ناگهانی می‌گردد.

آب آقیانوس‌ها ارتفاع می‌گیرند و خشکی‌ها را از دست ما در می‌آورند. آب‌ها به سمت قطب‌ها کوچ می‌کنند و یخ‌ها آب می‌شوند و تعادل آب و هوایی به هم می‌ریزد. بی‌ماهی موجب چرخش زمین و تغییر زاویه شده، شب و روزمان از اندازه‌ای که به آن عادت داریم،

خارج می‌شود. چنان که شاید یک روز تنها چند دقیقه شود. آن هم در بخش کوچکی از زمین. یا شب‌مان چهل و دو سال. روزمان هم چهل و دو سال طول بکشد. یعنی آدمی‌زاده در عمر طبیعی، تنها در یک شب و یک روز زندگی می‌کند.

ماه ما نبود، عاشق باید شب می‌خوابید، روزها دل‌دوانی می‌کرد. شاعر باید ترانه‌اش را زیر تیغ آفتاب می‌نوشت. در حالی که این کارها مانند برخی کارهای دیگر نیاز به زمان مناسب، نیاز به نور ملایم و شب‌های نقره فامی دارد. اینجاست که نقره ارجمندتر از طلاست. مهمتر آنکه ماه، نشانی ما در آسمان است.

پس در این خانواده‌ خورشیدی، ماه تنها گوهر شب چراغ ناشسته روی اساطیری، کوکبی تزئینی نیست. ماه ما زیبایی‌های آشکار و مسؤولیت‌های پنهان دارد. من بیشتر شب‌ها دلم می‌خواهد ماه را دعا کنم. اما نمی‌دانم چه دعایی به جان ماه بکنم.

مثل آن مرد عرب که شباهنگام در بیابان شترش را گم کرد و در ظلمات، هراسان وبی‌راه، سرگردان بود. تا که کم کم ماه در آمد. بیابان مهتابی شد و شتر را در همان نزدیکی پیدا کرد و یکباره در دلش شادی لبریز شد.

با واژه‌هایی شورانگیز، رو به ماه گفت:«ای ماه! آخر من تو را چه دعایی بکنم؟ دعا کنم همیشه بالا باشی که هستی. دعا کنم روشن باشی که هستی، دعا کنم زیبا باشی که هستی. ای ماه، تو خود بگو تو را چه دعایی بکنم که نیستی و آن باشی؟…»!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا