توافق برد برد یا بنبست محض؛ به بهانه چاپ پنجم «کیسینجر مذاکرهگر»

کتاب «کیسینجر مذاکرهگر» توسط نشر ثالث به چاپ پنجم رسید. ترجمه این اثر را سال ۱۴۰۰ آغاز کردم؛
درست همزمان با شکست غیرمنتظره ترامپ و روی کار آمدن بایدن و درگرفتن بحثها، لفاظیها و کشمکشهای داخلی و خارجی درباره مذاکرات و تلاش برای احیای برجام. این کتاب را از همان ابتدا برای شناخت مدلهای مذاکراتی آمریکا ـ که کیسینجر بیتردید از معماران اصلی آن است ـ بسیار ارزشمند یافتم و امیدوار بودم دیپلماتها، روزنامهنگاران، تحلیلگران، اساتید دانشگاه، دانشجویان، فعالان اقتصادی و همه علاقهمندان به روابط بینالملل و مذاکره از آن بهره ببرند.
اکنون چاپ پنجم این کتاب بهطور معناداری با پیدایش همان فضای جنجالی پیرامون مذاکره با آمریکا همزمان شده است. چند روز پیش مقام معظم رهبری در سخنانی با تبیین شرایطی که واشینگتن برای ایران طراحی کرده، مذاکره با آمریکا را «بنبست محض» دانستند. همین همزمانی و بهانه چاپ تازه این کتاب باعث شد آموزههای مذاکراتی کیسینجر را بهصورت گذرا و کلان مرور کنم تا نشان دهم الگوی امروز آمریکا در قبال ایران، گرچه از بسیاری از تکنیکهای کلاسیک او بهره میگیرد، اما به دلیل فقدان تعمدی برخی مؤلفهها دقیقاً به همان بنبستی میرسد که ایشان توصیف کردند.
نویسندگان این کتاب بهخوبی نشان میدهند که مدل مورد علاقه کیسینجر برای واداشتن طرف مقابل به تغییر محاسبه، هرگز محدود به اقدامات پشتِ میز مذاکره نبود؛ بلکه هم زمان آمیزهای بود از تکنیکها و اقدامات «دور از میز» مانند «تغییرِ بازی/زمینِ بازی»، راه انداختن «کارزار چندجبههای»، «مثلثسازی/ائتلافسازی»، «بافتنِ شبکهای از گزینهها»، «مذاکرات محرمانه و کانالهای پشتی» و «طراحی راه خروج آبرومندانه»، تا هزینه «نه گفتن» برای طرف مقابل بالا رفته و گزینه «بله گفتن» جذابتر شود.
اگر رخدادهای اخیر را کنار هم بگذاریم؛ از تشدید فشارهای اقتصادی، رسانهای و عملیات روانی که از پیش علیه ملت ایران اعمال شده تا حملات نظامی اخیر آمریکا و رژیم صهیونیستی به کشور عزیزمان ایران، میبینیم که همین منطق و همه این تکنیکها در میدان عمل بازآفرینی شده است.
لذا درست همانطور که در کتاب آمده و کیسینجر تأکید میکرد اکنون آمریکا همه این گزینهها را بهصورت همزمان علیه ایران فعال کرده است؛ چنانکه در مدل ویتنام، او درست در حین بمبارانهای شدید علیه ویتکنگها، همزمان پیشنهادهای دیپلماتیک ارائه میکرد تا آنان را به پذیرش خواستههایش در میز مذاکره وادارد. با این حال، الگوی امروز آمریکا در قبال ایران یک خلأ اساسی دارد که همه چیز را از همان ابتدا به بنبست میکشاند. کیسینجر در کنار همه ابزارهای فشار، همواره بر طراحی یک «راه خروج آبرومندانه» یا طراحی یک «توافق برد-برد» برای طرفین پافشاری میکرد تا رهبران دو سوی میز بتوانند توافق احتمالی را در داخل بفروشند و از منظر حیثیتی امکان امضای آن را داشته باشند.
مثلاً در طراحی کیسینجر برای ویتنام که جزئیات آن به تفصیل در این کتاب آمده، توافق پاریس طوری چیده شد که هر دو طرف بتوانند آن را بهعنوان دستاورد داخلی بفروشند:
آمریکا خروج نیروهایش از ویتنام را نه «فرار» و «شکست مفتضحانه»، بلکه «صلح با عزت» نامید و بر آزادی اسرا و باقیماندن دولت سایگون در قدرت تکیه کرد. ویتنام شمالی هم نه «سازش» با متجاوز؛ بلکه «فراری دادن» و «خروج کامل آمریکاییها»، حضور نیروهایش در جنوب و وعده تعیین سرنوشت از راه انتخابات را پیروزی خود بر آمریکا معرفی کرد.
به این ترتیب، هر دو طرف به یک «راه خروج آبرومندانه» و «توافق برد-برد» دست یافتند و توانستند روایت «پیروزی» خود را ارائه کنند؛ اصلی که کیسینجر آن را شرط بنیادین موفقیت و پایداری هر توافق میدانست، و نبود چنین عنصری را مساوی با بنبست قطعی هر مذاکره تلقی میکرد.
امروز و بر پایه همین آموزهها، بستههای پیشنهادی آمریکا فاقد آن ویژگی کلیدیاند. آنچه روی میز گذاشته میشود، به هیچ وجه به یک مذاکره برد–برد شباهت ندارد بلکه، به دیکتهای یکطرفه و از بالا به پایین میماند و نه تنها هیچ راه خروج آبرومندانهای برای طرفین و بهویژه ایران فراهم نکرده، بلکه امضای آن میتواند در داخل معادل ننگ، رسوایی و خیانت قلمداد شود. در این میان، یکی از عوامل مهم تبدیل شدن مذاکره با آمریکا به «بنبست محض»، شخصیتمحوری و خودشیفتگی اغراقآمیز ترامپ است؛ همان ویژگیای (منیت توسعهیافته) که کیسینجر بهعنوان یکی از موانع اصلی توافق پایدار نزد رهبران سیاسی توصیف میکند. او توضیح میدهد که وقتی رهبر مذاکرهکننده گرفتار کیش شخصیت و خودمحوری باشد، مذاکره را نه عرصه بده–بستان، بلکه صحنه نمایش پیروزی شخصی خود میبیند؛ نتیجه آنکه فقط برای خود حق قائل است و برای طرف مقابل امتیازی قائل نمیشود، امری که عملاً روند گفتوگو را پیش از آغاز به بنبست میکشاند.
در نتیجه، سخن رهبر انقلاب که مذاکره با شرایط فعلی آمریکا را «بنبست محض» دانستند، در عمل با همان واقعیتی انطباق دارد که کیسینجر نیز سالها پیش به آن اشاره کرده بود. در کیسینجر مذاکرهگر تصریح میشود که فشار مداوم، اگر بدون راه خروج آبرومندانه و امکان رسیدن به یک توافق قابلقبول برای طرفین باشد، بهجای گشودن مسیر تفاهم، به تشدید مقاومت و سختتر شدن فضا منجر میشود. پیامدهای این وضعیت در تجربههای مختلف آشکار بوده است: کاهش ظرفیت مصالحه، رشد گرایشهای ستیزهجو، به حاشیه رفتن جریانهای میانهرو حامی مذاکره و افزایش بیاعتمادی و نفرت اجتماعی نسبت به طرف زورگو که در نهایت راه را بر هر توافق پایداری میبندد.