محبوب مردم، محکوم روشنفکران

«سینوهه پزشک مخصوص فرعون» نوشته «میکا والتاری» نویسنده فنلاندی در حالی توسط ذبیحالله منصوری در دو جلد و ۹۸۹ صفحه ترجمه شد که اصل کتاب بیش از ۶۰ برگ نبود!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، علی نیکویی (دکتری پژوهشهنر، کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان، ایرانشناس و روزنامهنگار): چندی پیش دو نویسنده رسانهای و شناختهشده یعنی خسرو معتضد و مسعود بهنود در برنامههای پربیننده خود در فضای مجازی به پرکارترین مترجم تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، مرحوم «ذبیحالله منصوری» [۱] پرداختند و سخن خود را با سادهزیستی، درویشمسلکی و محبوبیت نوشتاری ایشان در بین عامه مردم پیش بردند و سهم بسزای منصوری در علاقهمندی مردم کوچهبازار، اول: به مطالعه کتاب و دوم: آشنایی آنها با تاریخ گذاردند و ایشان را به سبب حجم فعالیتهای نوشتاری «انوره دو بالزاک» [۲] [نویسنده شهیر فرانسوی] ایران لقب دادند و سخن به سوی گلایهمندی از جامعه روشنفکری و دانشگاهی رشته تاریخ نهادند به سبب ظلمی که به ایشان نمود و ایشان را رمانتیک [۳] و پاورقینویس دانست و به چیزی نگرفت!
از دهه سی خورشیدی به بعد، به موازات ظهور چند مؤسسه انتشاراتیِ متعهد، دهها ناشر خصوصی دیگر نیز شروع به فعالیت کردند، برخی از آنها به انتشار کتابهای پرتیراژِ عامهپسند روی آوردند و لذا بازار شبهترجمهها و ترجمههای تکراریِ کممایه که اغلب نثر فارسی سالمی نداشت، بیشازپیش رونق گرفت. در این آشفتهبازار، عدهای نیز پا به میدان نهادند که کتابهایشان چهبسا به دلیل برخورداری از عنوانهای زیبا یا نثری فریبنده، اغلب بیش از کتابهای مترجمان خوب و طراز اول به فروش میرسید. ازجمله این افراد پرکار و خستگیناپذیر که بهویژه در عرصه ترجمه رمان، کارنامهای باورنکردنی از خود به جا گذاشت ذبیحالله منصوری با ۱۱۰ عنوان ترجمه بود! او در ترجمه به رعایت امانت در برگردان پیام نویسندگان کتابهای اصلی وفادار نبود؛ در بسیاری از موارد اطلاعات خویش را نیز به کتابهای میافزود، بسیاری از مؤلفینِ کتابهایی که او ترجمه نموده است اصلا شخصیت خارجی ندارند! برای مثال "«پل آمیر» نویسنده کتاب «خداوند الموت» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود نداشته و ندارد یا کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» نوشته «میکا والتاری» [۴] نویسنده فنلاندی در حالی توسط ذبیحالله منصوری در دو جلد و ۹۸۹ صفحه ترجمه شد که اصل کتاب بیش از ۶۰ برگ نبود! یعنی اگر کتاب والتاری را که به گفته خودش از پاپیروسهای [۵] هیروگلیف [۶] ترجمه شده است و ظاهرا هیچکس جز خودش یارای تأیید صحتوسقم آن را ندارد سندی متقن در نظر بگیریم! ترجمه آن به فارسی ۹۲۹ صفحه داستان اضافه دارد!
با نگاهی به نوشتههای ذبیحالله منصوری درمییابیم که وی بیش از آنکه مترجم باشد نویسندهای توانا بوده است. بدون شک کتابهای او از نظر تاریخی سندیت دقیقی ندارند، گرچه وی تلاش بسیاری کرده که حوادث کتابهایش با رخدادهای دنیای واقع نیز همسان باشند؛ اما در برخی از اوقات نوشتههای او با تاریخ واقعی در تضاد هستند.[۷] شخص ذبیحالله منصوری در پاسخ یکی از منتقدانش که در یکی از روزنامهها بهشدت از وی انتقاد کرده بود و او را دزد آثار ادبی خوانده بود، میگوید: «اگر انسان در زندگی قرار باشد که دزد باشد بهتر است کتاب بدزدد.»
یکی از بزرگترین سؤالات در مورد منصوری آن است که چرا تمام کتابهای تاریخیاش را به یک نویسنده خارجی منتصب مینموده و نام خود را به عنوان مؤلف نمینگاشته؟! خود او گفته است به دو دلیل؛ اول اینکه از منتقدان سختگیر و بیرحم میترسیده و دوم اینکه تصور میکرده گذاشتن نام یک نویسنده غربی بر روی کتابها حاصل کار را معتبرتر جلوه میدهد!
اکنون جامعه روشنفکری و دانشگاهی با کتابهای ذبیحالله منصوری چه باید بکند؟!
منصوری تعدادی ترجمه از نویسندگان شناختهشده دارد که انتساب آن آثار به این نویسندگان مسلم است. مثل آثار «موریس مترلینک» [۸] یا «الکساندر دوما» [۹] و… این آثار باید ترجمه منصوری شناخته شوند اگرچه ترجمههایی نارسا و نامناسب. اکنون اختیار با خواننده است که این آثار را با همین سطح ترجمه بپسندد یا نپسندد. برخی از کتابهای او نویسنده شناختهشدهای ندارند یا چنین کتابی ننوشتهاند؛ از این پس نام نویسنده مجهول را از روی جلد کتابها بردارند و این آثار تألیف ذبیحالله منصوری شناخته شوند. تعدادی از کارهای منصوری هم نویسنده مشخص دارند و هم آن نویسنده پدیدآورنده آن کتاب است. منصوری به کمک ذهن و قدرت داستانسرایی خود آن اثر کمحجم را به کتابی مفصل تبدیل کرده است، این کتابها را میشود در گروه اقتباس جای داد. آثار منصوری در حوزه مذهب، فلسفه و تاریخ اسلام را یا میشود کنار گذاشت یا با این توضیح چاپ کرد که این آثار قابلاستناد نیستند و فقط برداشتهای منصوری هستند.
در نهایت ذبیحالله منصوری و قلم شیوایش شهره دهرند؛ اما هیچکس نوشتههای وی را که تاریخ و افسانه را توأمان با هم داشت، تاریخ صرف نخوانده و نمیخواند و رمان تاریخی و داستان شکلگرفته براساس روایات تاریخی بهدرستی که همان تاریخ نیست!
پانویس:
- ذبیحالله حکیمالهی دشتی، معروف به ذبیحالله منصوری و با نامهای مستعار پیشتاز و ناصر (زاده ۱۲۷۸ در سنندج – مرگ ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در تهران)
- Honoré de Balzac
- از کلمه رمان فرانسوی و مراد سبکی است در نویسندگی که مربوط به مسیحیت و ادبیات قرونوسطی و مخالف مکتب کلاسیک قدیم است. در این سبک نویسنده در بیان تخیلات و تجسم افکار خود آزادی کامل دارد.
- Mika Toimi Waltari
- پاپیروس یا قرطاس که با نام کاغذ حصیری نیز آمده، از نام نی آبیِ بسیار بزرگی با نام نی مردابی (به نام علمی: Cyperus papyrus) گرفته شده که از ساقه آن مصریان کالاهایی تهیه میکردند که بتوان روی آن نوشت و در نتیجه این کالا نیز بنام پاپیروس خوانده میشود. گونه ابتدایی کاغذ بوده است.
- خط مصریان باستان hieroglyphs
- برای نمونه در مورد قتل خواجه نظامالملک در کتاب خداوند الموت میخوانیم: "وقتی محمد طبسی به نهاوند رسید به او گفتند خواجه در شکارگاه است و او به قرق رفت و تقاضای ملاقات کرد. در محضر خواجه وی ناگهان دید که یکی از دو غلام بچه با خنجر به وی حمله کرد و او را به قتل رساند. اما در واقع خواجه نظامالملک در شب جمعه دوازدهم ماه رمضان سال ۴۸۵ هجری قمری در راه بغداد در محلی به نام صحنه توسط یک از فدائیان حسن صباح به نام بوطاهر ارانی به قتل رسیده است.
- Maurice Polydore Marie Bernard Maeterlinck
- Alexandre Dumas
۲۵۹