سیاست

چرا ایران در گفت وگوهای خارجی و حتی داخلی به بن بست می رسد؟ /خروج از این وضعیت نیازمند شجاعت تصمیم‌گیری در بحران است

تقریباً روشن است که جامعه ایران خالی از گفت‌وگوی جدی در داخل یا با خارج است. گفت‌وگویی که نیاز جامعه ما هم هست. ازاین‌رو، شاید این پرسش که آیا گفت‌وگو مفید و موثر است، عجیب باشد. چون به صورت پیش‌فرض گفت‌وگو امری پذیرفته‌شده و مفید تلقی می‌شود.

به گزارش ایرانی مگ ، عباس عبدی در روزنامه هم میهن نوشت: گفت وگو به طور قطع منافعی هم دارد. ولی باید سطح انتظارات از گفت‌وگو را روشن کرد. گفت‌وگوهایی که ظرفیت توافقات مهم دارند، مستلزم پذیرش پیش‌فرض‌هایی روشن است که اگر آن پیش‌فرض‌ها از سوی طرفین پذیرفته نشود، اثرات گفت‌وگو کم‌دامنه و غیرمهم خواهد شد و چه‌بسا با شکست مواجه شود.

گفت‌وگوی موثر چه در داخل کشور و چه در سطح بین‌الملل مستلزم چنین شرطی است. در این یادداشت می‌کوشم که پیش‌فرض‌های هر دو طرف گفت‌وگوهای احتمالی را شرح دهم. پیش از آن نیز معتقدم که علت اصلی شکست برجام این بود که چنین پیش‌فرضی یا نبود یا به صورت ضمنی پذیرفته شده بود؛ ولی در عمل نقض شد. به عبارت دیگر، مسئله شورای امنیت و غرب فقط با غنی‌سازی اورانیوم ایران نبود، بلکه با رویکرد ایران در مخالفت با نظم بین‌الملل بود؛ نظمی که ایران آن را ناعادلانه می‌دانست و درصدد تغییر آن بود و غنی‌سازی نیز می‌توانست یک مولفه مهم برای رفتن در این مسیر و تقابل با نظم جهانی باشد.
برای مثال، هند و پاکستان فراتر از غنی‌سازی، بمب نیز تولید کردند و فشارهای اندکی را متحمل شدند، چون این بمب را برای مقابله با یکدیگر می‌خواستند و نه برای عادلانه کردن و به‌هم زدن نظم جهانی. هر دو کشور نیز کمابیش خود را در ذیل نظم موجود تعریف می‌کنند. مصداق این مسئله در ماجرای پس از برجام است و آن نپذیرفتن ایران برای مشارکت در گفت‌وگوهای سوریه و منطقه بود، چون حل مسائل منطقه‌ای از طریق گفت‌وگو و با حضور قدرت‌های جهانی یکی از ویژگی‌های نظم مزبور است. تناقض رفتاری ایران آنجا بود که دخالت شورای امنیت و اروپا و ایالات متحده را در مسئله غنی‌سازی که یک امر داخلی ایران است، پذیرفته بود؛ ولی همکاری و حل مشکل سوریه و منطقه که موضوعی بین‌المللی و منطقه‌ای است را نپذیرفت و تصمیم گرفت به تنهایی هدف خود را پیش ببرد. بنابراین، پیش‌فرض هر گفت‌وگوی بین‌المللی، پذیرش نظم موجود جهانی است. این نظم براساس منشور ملل متحد و وجود پنج قدرت دارای حق وتو و احترام به پذیرش مصوبات الزام‌آور آن است.

بهتر است بگوییم که می‌توان مصوبات و تصمیمات آن را نپذیرفت، ولی نمی‌توان با آن مخالفت عملی کرد. در واقع، هم‌اکنون پس از بحران بالکان، کشور یوگسلاوی سابق به هفت کشور تبدیل شده. ما می‌توانیم با هیچ‌یک از این کشورها رابطه نداشته باشیم و آنها را به رسمیت نشناسیم، ولی نمی‌توانیم اقدامی علیه آنها کنیم؛ به‌طوری‌که موجودیت آنها را نقض کنیم. این کار هزینه‌های جدی دارد. ضمن اینکه آنها عضو سازمان ملل هستند. گفت‌وگوی ایران با اروپا و ایالات متحده و حتی چین و روسیه، اگر مبتنی بر پذیرش این پیش‌فرض باشد، به صورت منطقی نتیجه‌بخش است، نتیجه‌بخشی آن دیر و زود دارد، ولی سوخت‌وسوز ندارد.

محتوای توافق را قدرت طرفین و منطق جاری در این نظام تعیین می‌کند. درغیراین‌صورت، آغاز هر گفت‌وگویی جز اتلاف وقت و یا دستاوردهای موقتی و کم‌دامنه نتیجه‌ دیگری ندارد. آنچه که اکنون از سیاست خارجی ایران می‌فهمیم، این است که هنوز این فرض پذیرفته‌ نشده است. پس گفت‌وگوها نیز بی‌فایده و در صورت توافق احتمالی نیز بسیار شکننده و کم‌دامنه خواهد بود. وقت خود و مردم را نیز تلف نباید کرد.

در داخل چطور؟ جالب است که ایران در خارج گفت‌وگو می‌کند، ولی در داخل حتی هیچ گفت‌وگویی صورت نمی‌گیرد. گفت‌وگوهای داخل کشور نه پشت میز، بلکه از روی پشت بام و با فاصله زیاد است. که به هر چیز شبیه است، جز گفت‌وگو. معلوم نیست چرا یک نفر ردصلاحیت می‌شود، بعد چرا تأیید می‌شود و حتی رئیس‌جمهور یا دبیر شورای‌عالی امنیت‌ملی کشور می‌شود! دیگران هم بدون کوچک‌ترین گفت‌وگویی (چون امکانش نیست) یا انتخابات را تحریم می‌کنند، یا خودشان براساس ظن و گمان به این تحلیل می‌رسند که شرکت کنند.

جدی‌ترین گفت‌وگوها در اتاق‌های بازجویی و با طرف‌های امنیتی و اطلاعاتی صورت می‌گیرد! که فقط نامش گفت‌وگوست و رسمش گفت‌وگو نیست. نبودن گفت‌وگو در داخل قابل فهم است چون پیش‌فرض آن وجود ندارد. ولی در خارج گفت‌وگو هست، در حالی‌که پیش‌فرض آن وجود ندارد پس پیشاپیش شکست می‌خورد.

پیش‌فرض گفت‌وگوی داخلی چیست؟ به رسمیت شناختن یکدیگر، پیش‌فرض اصلی برای هرگونه گفت‌وگوی داخلی است. گفت‌وگوی سیاسی با نهادهای امنیتی بی‌معنا و مبتنی بر بدبینی و بی‌اعتمادی عدم شناسایی است. ضمن اینکه اصولاً دو طرف هم‌سنخ نیستند. از این نکته که بگذریم؛ نتیجه گفت‌وگو را موازنه قوا تعیین می‌کند. چه در سطح بین‌الملل و چه در سطح داخلی.

هنگامی که دو شرط مذکور پذیرفته نشود، گفت‌وگو نه در داخل و نه در خارج شکل نمی‌گیرد. ولی به مرور موازنه قوا خیلی تغییر می‌کند. در نتیجه و در مرحله جدید از موازنه قوا حتی اگر شروط قبلی هم پذیرفته شوند، نتیجه مطلوب و مورد انتظار گذشته را نخواهد گرفت و به شکلی باید در حد پذیرش شکست رفتار کرد. همین تصور از نتیجه گفت‌وگو دلیل اصلی پرهیز از گفت‌وگو می‌شود.

در نهایت، ساختار سیاسی وارد چرخه‌ای معیوب می‌گردد. چرخه‌ای که نه می‌تواند به این گفت‌وگوها رضایت دهد و نه می‌تواند از آن پرهیز کند. در نهایت، در چرخه بی‌تصمیمی و فقدان شجاعت لازم گرفتار می‌شود تا سرنوشت چه چیزی را رقم بزند. خروج از این وضعیت نیازمند شجاعت تصمیم‌گیری در بحران است. در صورت ادامه این وضع، کلیت آینده جامعه خود را می‌توان حدس زد؛ ولی جزئیات آن قابل‌پیش‌بینی نیست. چون بخشی از متغیرهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران بسیار ناپایدار هستند و حتی واکنش‌های آنها می‌تواند غیرقابل‌تصور باشند. ایستادن در مرز ناترازی‌ها خیلی سخت است، چه رسد به اینکه از این مرز عبور شده باشد.

23302

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا