نقدی بر تاسیان؛ عاشقانه ای خوش آب و رنگ

«تاسیان» را میتوان تاریخپردازی هنری با گرایش نوستالژیک دانست، نه یک سند تاریخی دقیق. برخی عناصر آن با واقعیت مطابقت ندارد یا سادهسازی شده است، اما این بیشتر از جنس بازآفرینی هنری است تا تحریف آشکار و هدفمند.
منوچهر دین پرست – ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| سرانجام سریال عاشقانه – تاریخی «تاسیان» ساخته تینا پاکروان به پایان رسید. سریالی که توانست توجه مخاطبان از قشرهای مختلف را به خود جذب کند. تینا پاکروان، کارگردان، نویسنده، تهیهکننده و بازیگر سینما و تلویزیون ایران و متولد ۱۳۵۶در تهران است. او لیسانس کارگردانی سینما را از دانشکده سینما- تئاتر تهران دریافت کرده و سپس در دانشگاه UCLA آمریکا به ادامه تحصیل در رشته سینما پرداخت.
پاکروان بهخاطر نگاه هنرمندانه و اغلب زنانهاش به مسائل اجتماعی و روانشناختی شخصیتها در سینمای ایران، نقطهنظر ویژهای دارد که باعث تمایزش از بسیاری از هم نسلانش شده است. شاید به همین علت است که او مسیر عاشقانه و تاریخی را در سریال تاسیان پیگیری کرده است.
پس از پخش سریال و یا حتی در ایام پخش آن، مناقشات زیادی درباره این سریال رخ داد و حتی منجر به توقیف آن نیز شد؛ اما مجدداً پخش آن ادامه پیدا کرد. یکی از مهمترین نقدها و آسیب شناسی هایی که درباره این سریال انجام شده، درباره رویکرد تاریخی این سریال است. بررسیها و نقدهای متعدد نشان میدهد که «تاسیان» را میتوان به نوعی اثری نوستالژیک تاریخی دانست. غافل از تلاشی که دارد تا با بازسازی دقیق فضا، لباس، دکور و لوکیشن، حال و هوای تهران دهه ۵۰ را با ظرافت قابل تحسینی به تصویر بکشد.
با این حال، عاشقانهمحوری سریال، چندان قوی و برجسته نیست. بسیاری از منتقدان اشاره کردهاند که رابطه عاشقانه میان شخصیتها نه تنها سطحی است، بلکه گاه غیرقابل باور و بیش از اندازه سادهانگارانه تصویر شده است. بر این اساس، منتقدان بر این باورند که سریال تاسیان برستونهای ضعیفی استوار است: عشق ناگهانی و بدون پیشزمینه امیر به شیرین و رابطهای کمعمق بین دیگر شخصیتها. همچنین برخی نقدها تصریح دارند که تاسیان بیشتر سعی کرده یک نوستالژی شیرین و فانتزی از گذشته بسازد. اگرچه باید قبول کرد که تاسیان نوستالژی تاریخی با تأکید بر طراحی بصری دقیق و فضاپردازی موفق است. بر این اساس می توان ادعا کرد که رنگ عاشقانه در این سریال چندان پر رنگ نیست و کمتر از انتظاری است که ممکن است از یک درام تاریخی عاشقانه داشته باشیم. بیشتر قرار است رنگآمیزی احساسی در بستر تاریخ باشد تا عاشقانهای در میان رویدادها و دلمشغولیهای عمیق سیاسی ـ اجتماعی.
اما «تاسیان» در بازسازی فضای بصری و جزئیات روزمره قبل از انقلاب ایران ــ مثل لباسها، معماری، دکور داخلی خانهها، خودروها و حتی رنگپردازی صحنه ــ کار نسبتاً دقیقی انجام داده و از این جهت میتواند حسِ «باورپذیری ظاهری» را برای مخاطب ایجاد کند. اما وقتی به لایه روایی و محتوای تاریخی میرسیم، بسیاری منتقدان معتقدند که تصویر ارائهشده از رویدادها و فضای اجتماعی آن دوره، بیشتر «رمانتیک و فانتزیشده» است تا بازنماییِ دقیق و پیچیده واقعیت تاریخی.
بهعبارت دیگر، سیاست و شرایط اجتماعی قبل از انقلاب، در سریال اغلب به صورت پسزمینهای کمتنش و نسبتاً ساده تصویر شده است. تعارضات سیاسی و طبقاتی دراماتیزه شدهاند، اما عمق و
جزئیات تاریخیشان کاهش یافته تا فضای قصه ملایم و دلنشین باقی بماند. شخصیتها اغلب واکنشهایی ساده و پیشبینیپذیر به مسائل تاریخی نشان میدهند که میتواند از«واقعی بودن» تجربه آن زمان بکاهد. بر این اساس، نتیجه این میشود که اگر مخاطب بخواهد یک تصویر احساسی و نوستالژیک از پیش از انقلاب ببیند، تاسیان قابل باور است؛ اما اگر انتظار بازنمایی مستندوار، پیچیده و چندلایه از تاریخ آن دوره را داشته باشد، احتمالاً با کمبود جزئیات و سادهسازی روایی مواجه میشود.
در ادامه، چند نمونه مشخص از سکانسها و جزئیات سریال«تاسیان» را اشاره می کنیم که در آنها تلاش برای باورپذیرسازی فضای پیش از انقلاب قابل مشاهده است، ولی در کنار آن، بخشهایی نیز وجود دارند که ناکامی یا بازنمایی «فانتزیگونه» تاریخی را نشان میدهند: در سریال، حضور پررنگ بیضایی، کیارستمی و احمدرضا احمدی بهعنوان شخصیتهایی زنده، نه نماد، اتفاق تحسینبرانگیزی است که هم برای علاقهمندان هنر معاصر ایران جذاب است و هم به فضای تاریخی جان میبخشد.
دکوراسیون خانهها با سبک مینی مال، خطوط هندسی و پالت رنگهای پاستلی، بهگونهای دراماتیک مدرن انتخاب شده که با کلیشههای تصویری دهه ۵۰ تفاوت دارد، ولی در نتیجه، تصویری واقعگرایانه از قشرهایی با سبک زندگی مدرن آن روزگار ارائه میدهد.صحنه سفر با جیپ به روستا همراه با خوانش «ماهی سیاه کوچولو» نمادی عمیق و استعاری از جستوجوی آزادی در دل تاریخ است که روح نوستالژیک و انسانی روایت را در مسیر هویتیابی تاریخی تقویت میکند.
اما در برخی صحنهها زبان و ادبیات روز معمول شخصیتها بسیار امروزی است و دیالوگها حالت مصنوعی دارند که مخاطب آشنا به جزئیات تاریخی را از فضای گذشته دور میکند. اشاره به جلال آلاحمد، درحالی که وی در دهه ۵۰ فوت کرده بود و صحنهای که ساواکیها برادر امیر را نمیگیرند ـ که از نظر واقعگرایی قابل توجیه نیست ـ موجبات زیر سؤال رفتن دقت تاریخی را فراهم کردهاند.
از این مطالب گذشته، از نظر بصری، سریال توانسته با دقت و هوشمندی، فضا و اشیاء روزمرّه دهه ۵۰ را بسازد. از طراحی دکور گرفته تا اشاره به چهرههای فرهنگی واقعی که حس نوستالژی و تعلقپذیری را تقویت میکند. اما در روایت تاریخی و ساختار روایی، ضعفهایی جدی دیده میشود. از دیالوگهای تصنعی و اشتباهات تاریخ پایه تا شخصیتپردازی یکبعدی و فیلمنامهای کمپایه. به نظر می رسد که کارگردان تصمیم گرفته تا فقط بر جنبه عاشقانه داستان تمرکز کند و تاریخ پوششی برای این جنبه بوده است.
قصه میتوانست همان رابطه امیر و شیرین را بدون پسزمینه تاریخی پررنگ روایت کند؛ یعنی صرفاً در بستر یک دوره زمانی نامشخص یا حتی معاصر. در این حالت، پرداخت بیشتر به جزئیات روانی شخصیتها، پیشزمینه آشناییشان و گرهافکنیهای احساسی، عاشقانه را بسیار پررنگتر و عمیقتر میکرد. اما چرا کارگردان نخواست این کار را بکند؟ از ابتدا سریال بهعنوان درام تاریخی عاشقانه معرفی شد.
حذف یا کمکردن تاریخ باعث میشد هویت ژانریاش تغییر کند. بسیاری از کشمکشها (مثلاً فشار ساواک یا فضای اجتماعی دهه ۵۰) همان عناصری هستند که موقعیتهای عاشقانه را تهدید یا تقویت میکنند. بدون آنها داستان ممکن بود شبیه یک ملودرام ساده و کلیشهای شود. بخش قابلتوجهی از جذابیت بصری و حس نوستالژی سریال، دقیقاً به واسطه عناصر تاریخی و بازسازی دهه ۵۰ است. حذف این بخش احتمالاً جذابیت بازارپسند اثر را کم میکرد. ممکن بود عاشقانه را تنها محور داستان کند، اما در آن صورت «تاسیان» یک سریال تاریخی-نوستالژیک نمیشد، بلکه به یک عاشقانه عمومی (و شاید کمتر متمایز) تبدیل میگشت. برای همین، کارگردان ناچار بوده هر دو خط را کنار هم پیش ببرد. حتی اگر یکی (عاشقانه) زیر سایه دیگری (تاریخ) کمرنگ شود.
نکته دیگری که در این مناقشه گفته شده است این نکته است که آنچه در نقدها و گفتوگوهای منتقدان درباره تاسیان آمده، میتوان گفت که بحث «تحریف تاریخی»، بیشتر به برداشت و انتظار مخاطب برمیگردد تا به یک تحریف آشکار و عمدی به معنای جعل تاریخ. سریال بخشهایی از واقعیت پیش از انقلاب را پررنگ کرده (مثل جلوههای فرهنگی و هنری، یا سبک زندگی قشر متوسط و بالای شهر) و بخشهایی را بسیار کمنور یا غایب گذاشته (مثل فشارهای اجتماعی گسترده، تبعیض اقتصادی شدید، و برخوردهای امنیتی سخت).
این انتخاب گزینشی باعث شده برخی بگویند تصویر، یکسویه و «لطیفتر از واقعیت» است. مثالهایی مانند حضور یا اشاره به شخصیتهایی که در آن مقطع زمانی دیگر زنده نبودند، یا وقایعی که ترتیب و بستر واقعیشان تغییر کرده، از نظر منتقدان میتواند مصداق تحریف باشد. نمایش برخی چهرههای وابسته به رژیم پهلوی با لایههای انسانی و مثبت، درحالی که شخصیتهای انقلابی یا سیاسی مخالف، گاهی یکبعدی یا کاریکاتوری ترسیم شدهاند، باعث شده بخشی از مخاطبان این را «تغییر زاویه دید تاریخی» بدانند.
اما پرسش جدی اینجاست که آیا این را میتوان تحریف تاریخی قطعی دانست؟ اگر «تحریف تاریخی» را به معنای تغییر عمدی حقیقت برای فریب یا وارونهنمایی بدانیم، شواهد قوی برای اثبات این قصد وجود ندارد. بیشتر میتوان گفت که این سریال، تاریخ را برای اهداف دراماتیک و عاشقانه، سادهسازی و تعدیل کرده است. این رویکرد در سینما و تلویزیون رایج است. بسیاری از درامهای تاریخی، تاریخ را پسزمینهای برای داستان تخیلی قرار میدهند و نه بازنمایی مستندوار. مشکل اینجاست که «تاسیان» در معرفی اولیهاش بهعنوان یک اثر تاریخی عاشقانه، این توقع را ایجاد کرد که تصویر دقیقتری از وقایع ارائه دهد. در حالی که اولویت سازندگان، فضای نوستالژیک و خط عاشقانه بوده است.
جمع بندی صحبت ما این است که «تاسیان» را میتوان تاریخپردازی هنری با گرایش نوستالژیک دانست، نه یک سند تاریخی دقیق. برخی عناصر آن با واقعیت مطابقت ندارد یا سادهسازی شده است، اما این بیشتر از جنس بازآفرینی هنری است تا تحریف آشکار و هدفمند. انتظار واقعگرایی تاریخی کامل از این سریال، با ژانر و اهداف رواییاش هماهنگ نیست.