گفت و گو با غزل تاجبخش| حالا نوبت زنان است

زنان امروز با شخصیتی که در خود یافتهاند، در ظاهر و باطن، دیگر اجازه نمیدهند نقش شان نادیده گرفته شود. بهتدریج زن و مرد به مرحلهای میرسند که کنار هم قرار میگیرند، شورا تشکیل میدهند و خوبیها و بدیها را با هم درک میکنند.
مینا آقا زاده – ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| نام«غزل تاجبخش»امروز تنها یک نام نیست؛ او نمادی از زنان شاعر و فرهیختهای است که بخش بزرگی از عمر ارزشمند خود را وقف اعتلای فرهنگ، هنر وشعر این سرزمین کردهاند. بانو تاجبخش سالهاست با رویی گشاده، خانه و دل خود را به روی اهالی شعر و هنر گشوده و با تواضع و مهربانی، میزبان اندیشهها و احساسات شاعران بسیاری بودهاست.
می گویند پاییز، بهار شاعران است. در این فصل رنگارنگ شاعرانه، فرصتی شد تا در «استودیو خانه هنر و ادب ریوار» که فضایی مناسب برای اهل قلم است؛ خدمت بانو غزل تاجبخش برسیم و کمی درباره جایگاه و نقش زنان شاعر در روزگار معاصرگفتوگویی صمیمانه داشته باشیم. آنچه در پی می آید، حاصل همین نشست صمیمانه است.
***
*بانو تاجبخش عزیز، اگر صلاح می دانید،این گفتوگو را با خوانش یکی از سرودههای خودتان آغاز کنید تا بعدش راجع به شعر زنان به صحبت بنشینیم.
ـ چشم؛ با غزلی از سروده های خودم، سخن را شروع می کنم:
عشق فرمود که ما نیز گناهی بکنیم
پشت پرچین گل سرخ نگاهی بکنیم
این اشارت ز جهان دگری بود که ما
دولت نون و قلم توشۀ راهی بکنیم
دستمان را که چنین دوست به سبزی آراست
برگی از مزرعۀ مهر گیاهی بکنیم
یادمان باد فقط ثانیه ای فرصت هست
حیف حتی نفسی خسته به آهی بکنیم…
اگر قرار باشد درباره زنان شاعر سخن بگویم، باید بگویم که به باور من، مقام و مرتبه آنان چنان والا و ارجمند است و از الطاف الهی چنان سرمایههایی دارند که خود را بسیار کوچکتر از آن میدانم که بخواهم در موردشان اظهار نظری کنم.
بانوان شاعری چون: سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی از چهرههای برجستهای بودند که هریک در روزگار خود تأثیری ژرف بر شعر و ادبیات فارسی گذاشتند. پروین اعتصامی حتی در دوران رضاشاه، اشعارش را منتشر کرد و چنان ژرفنگر و آگاه بود که حتی برای آرامگاه خود نیز شعری سروده بود.
به گمان من، هر یک از این زنان شاعر، گویی از جهانی دیگر آمدهاند. چرا که تا سالها، آغاز و پیشگامی در عرصه شعر و ادبیات، بیشتر در اختیار مردان بود، اما بهتدریج نوبت به زنان رسید و خوشبختانه بسیاری از آنان جایگاه شایسته خود را یافتند. امروزه به لطف خداوند، زنان شاعر با آثار و حضور مؤثر خود نشان دادهاند که شعر تنها عرصه مردان نیست و تنها فعالیت هنری آنان نیز محدود به شعر نیست.
بسیاری از این بانوان از کودکی با شعر و ادبیات مأنوس بودهاند و با تلاش و پشتکار، مسیر رشد خود را پیمودهاند تا جایی که امروز کتابهای ارزشمند و متعددی از زنان شاعر در دسترس است و نام آنان در تاریخ ادبیات این سرزمین به زیبایی ثبت شده است.
* بانو، درست است که امروز شمار زنان شاعر در کشورمان چشمگیر است، اما زمانی که بخواهیم از چهرههای تأثیرگذار، مطرح و مرجع نام ببریم، به تعداد انگشتشماری میرسیم. بهنظر شما چرا تعداد زنان شاعرِ شاخص و مرجع در روزگار معاصر اندک است؟ آیا ریشه این مسأله را باید در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی جستوجو کرد یا بهطور خاص به فضای شعر و ادبیات مربوط میشود؟
ـ بهنظر من، این مسأله مستقیماً به فضای شعر مربوط نمیشود، بلکه ریشه در همان ساختار اجتماعی دارد که از گذشته تا امروز ادامه یافته است. در طول تاریخ، معمولاً این مردان بودهاند که زودتر وارد میدان شدهاند و فرصتهای اولیه را در اختیار داشتهاند. از دوران قاجار گرفته تا زمان رضاشاه و محمدرضاشاه، و حتی امروز که دیگر پادشاهی در میان نیست، اما همچنان نوعی فرماندهی مردانه در ساختارهای مختلف وجود دارد؛ همیشه جایگاه نخست در شعر، از آنِ مردان بوده است.
در صورتی که اگر فرصتی فراهم میشد یا مجالی داده میشد، زنان نیز میتوانستند استعداد و توانایی خود را در عرصههایی مانند شعر نشان دهند. من خودم یکی از همین نمونهها هستم. نه از سر خودستایی، بلکه بهعنوان شاهدی از آن دوران. از کودکی روحیهای در من بود که نمیدانم از کجا میآمد. شاید خاصیتی درونزاد بود. در روستایی به نام مامون که بعدها نامش به مؤمن آباد تغییر یافت، بزرگ شدم. آن روستا در محدوده دورود و ازنا قرار داشت و زادگاه پدربزرگم بود. ما اصالتاً اهل بروجرد هستیم.
در آن دوران، تعزیهخوانیها و مراسم مذهبی برگزار میشد، اما طبق رسوم قدیم، هیچ زنی اجازه حضور نداشت. همهچیز در دست مردان بود. پدربزرگم از اهالی سرشناس روستا بود و زندگی مرفهی داشت. آن زمان اگر کسی به پزشک نیاز پیدا میکرد، باید تا اراک میرفت و رفتوآمد با قطار انجام میشد.
من خاطرات زیادی از آن سالها دارم که برخی از آنها را در کتابهایم نوشتهام. ازهمان دوران کودکی، پدرم مرا به شعر علاقه مند کرد و خودم نیز شوق و آمادگی عجیبی برای دنبالکردن موضوعات مرتبط با شعر و احساس درونی داشتم. البته در آن زمان نمیتوانستم خود را شاعر بنامم، اما هرچه میگفتم، حالوهوایی شاعرانه داشت و پدرم همیشه مرا تشویق میکردند تا در این مسیر ادامه بدهم.
*بسیار عالی. شما از سالها پیش بهعنوان یکی از پیشکسوتان شعر بانوان وارد عرصه ادبیات شدید. مایلیم بدانیم که در آن دوران آیا با نگاه محدود و گاه مردسالارانه جامعه روبهرو بودید؟ آیا در آن زمان نیز نوعی ملاحظهکاری در بیان احساسات و مکنونات قلبی تان وجود داشت، یا این که میتوانستید تجربههای فردی، زیستی و زنانه خود را آزادانه در قالب شعر بیان کنید؟
ـ آن سالها هم ادامه همان روندی بود که از قدیم در جامعه ما میان زنان و مردان شکل گرفته بود. من هم مثل بسیاری از زنان دیگر، نمیتوانستم جدا از این جریان باشم. در فضایی رشد کرده بودم که ابتدا مردان در میدان بودند و اگر فرصتی باقی میماند، نوبت به زنان میرسید. بله، من هم گرفتار همین نگاه سنتی بودم.
*در گذشته، بسیاری از زنان شاعر، نگران قضاوت جامعه بودند. زنانی که میخواستند آزادانهتر و صادقانهتر از تجربههای شخصی و درونی خود سخن بگویند، اما با محدودیتها و موانع فراوانی روبهرو میشدند و ناچار بودند محتاطانه رفتار کنند. از ترس قضاوت و تخریب شخصیت، بسیاری از آنان نمیتوانستند شعر زنانه را آنگونه که در ذات شعر جریان دارد، بیپرده و صادقانه بیان کنند و همین امر سبب میشد که شعرشان گاه خنثی و بیتأثیر جلوه کند.
در آن دوران، کسی از «شعر زنانه» حرفی نمیزد؛ اصلاً نمیشد که بزنند! چون جامعه اجازه نمیداد. زنان مجبور بودند در شعر و در زندگی ملاحظهکار باشند و همیشه عقبتر از مردان بایستند. فقط اگر ایرادی نمیگرفتندیا متلکی نمیشنیدند، میتوانستند فرصتی برای ابراز خود پیدا کنند.
*در حوزه ترانه نیز وضع تا حدی مشابه بود بانو! از آنجا که اغلب ترانهها توسط خوانندگان مرد اجرا میشد، ترانهسرایان زن ناگزیر بودند آثاری بنویسند که مردان بتوانند آن را بخوانند و اجرا کنند. این موضوع نیز نوعی محدودیت برای آنان ایجاد میکرد. حال با توجه به تغییرات فرهنگی و اجتماعی امروز، به نظر شما آیا همچنان این نوع خودسانسوری در میان زنان شاعر و ترانهسرا وجود دارد یا برعکس، زن امروز از آن سوی بام افتاده و گاهی با تأکید بیش از اندازه بر جاذبههای جسمی و جنسی، میکوشد نشان دهد که در بیان شعر زنانه کاملاً آزاد است؟
ـ خوشبختانه امروز زنان جسارت فوقالعادهای پیدا کردهاند. دیگر منتظر اجازه مردان نمیمانند؛ خودشان پیشقدم میشوند و حتی گاهی این مردان هستند که باید همراهی و اجازه زنان را داشته باشند! زنان این سالها، بهویژه در نسل جدید، با شجاعت و آگاهی توانستهاند جایگاه واقعی خود را پیدا کنند.
*بهنظر میرسد زنان شاعر امروز تا حدی به استقلال زبانی و فکری دست یافتهاند؛ اما برای پررنگتر شدن حضور زنان شاخص در عرصه شعر، چه باید کرد؟ چگونه میتوان تعداد شاعران زنِ مرجع و اثرگذار را افزایش داد؟ الآن با وجود شمار فراوان زنان شاعر در کشور، هنوز وقتی سخن از چهرههای شاخص به میان میآید، تنها به تعداد محدودی میتوان اشاره کرد؛ چه در شعر سپید، چه در غزل و یا در رباعی. به نظر شما علت این کمرنگی چیست و چگونه میتوان این فاصله را کاهش داد؟
ـ راستش چند روز پیش، چند خانم شاعر به خانهام آمده بودند. با محبت شعر میخواندند، اما همه شعرهایشان سپید بود. انگار یادشان رفته بود که ما در شعر فارسی غزل، مثنوی و قالبهای کلاسیک هم داریم. همهشان شعر سپید میخواندند و به نظر میرسید از روی دست هم مینویسند. تنها کسی که میان شان شعر کلاسیک خواند، خود من بودم. همانجا چند شعر خواندم، از جمله:
زندگی زیباست حتی لحظه های انتظار
انتظار خوش سرانجامی که نامش زندگی ست…
بسیاری از حاضران، این شعر را یادداشت کردند؛ چون حس کردند با شعرهای خودشان تفاوت دارد. من معتقدم که هنوز هم شعر کلاسیک ما حرفهای زیادی برای گفتن دارد و نباید فراموشش کرد.
*بله، متأسفانه شعر سپید برای برخی از شاعران، بهجای آن که انتخابی آگاهانه و هنری باشد، به نوعی فرار از شعر کلاسیک تبدیل شده است. شاید به این دلیل که وزن و قافیه، یادگیری و تسلط خاص خود را میطلبد و طبیعتاً دشوارتر است. از اینرو، بعضی ترجیح میدهند به شعر سپید روی بیاورند. چون فکر می کنند سرودن در این قالب آسان است. درحالی که شعر سپید نیزعمق و ظرافتهای ویژه خود را دارد. متأسفانه این موضوع، یکی از چالشهای شعر امروز است.
البته این نکته را هم بگویم که این موضوع بستگی دارد به این که زن امروز از کدام نوع باشد. بعضی زنان، شجاع و آگاهاند؛ به اصل شهامت پی بردهاند و میخواهند همان چیزی را بگویند که باید باشند. اما برخی دیگر، به ویژه خانمهای جوانتر، پیرو جریانهایی هستند که انگار از پیش برای شان تعیین شده است. بیشترشان شعر سپید میگویند و شعرهایی مینویسند که فقط واژههایش به روز است. اگر از آنها بپرسید سال گذشته چه میگفتید، شاید به یاد نیاورند! راستش من چون مهمان زیاد دارم و با شاعران بسیاری دیدار میکنم، گاهی شرمنده میشوم که چرا زن امروز هنوز نمیتواند خودش باشد و همچنان حساب میکند که مردان چه میگویند و چه میخواهند.
*تا چه اندازه با دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی آشنا هستید؟ به نظر شما، این فضاها که امروزه نقش پررنگی در معرفی شاعران دارد، آیا سبب دیدهشدن بیشتر زنان شاعر شدهیا برعکس، موجب کلیشهسازی، سطحینگری و زوال کیفیت شعر شده است؟
ـ امروز فضای مجازی شرایطی پدید آورده که دیگر مرز میان زن و مرد در آن معنا ندارد. اغلب خانمها تلفن همراه در دست دارند و از طریق آن با جامعه ارتباط میگیرند، اما کمتر پیش میآید که بیواسطه و مستقل از این ابزارها از خود بپرسند که:من از جامعه چه میخواهم و یا جامعه چه تأثیری بر من گذاشته؟
*پس در واقع، شما نگران نوعی آشفتگی فکری و هنری در میان برخی شاعران زن هستید. درست است؟ نگرانی شما از این است که بسیاری از آنان، تنها به لحظه و شهرت کوتاهمدت میاندیشند و ارتباط عمیق خود را با ادبیات کلاسیک و ریشههای اصیل شعر فارسی از دست دادهاند؟
ـ بسیاری از دختران جوان با فضای مجازی در ارتباط اند، اما با ادبیات کلاسیک بیگانه ماندهاند. گاهی فکر میکنند اگر به سراغ شعر قدیم بروند، به آنها میگویند«چقدر زبانت کهنه است» یا «چقدر سنتی فکر میکنی». برای همین ترجیح میدهند با جریانهای امروز هماهنگ شوند و همان چیزی را بنویسند که جامعه به آنها عرضه کرده، نه آنچه خودشان در درون دارند.
* در بسیاری موارد، این مسأله ناشی از عدم تسلط بر وزن، عروض و قافیه است.
ـ بله درست است. البته نمیخواهم بگویم همه زنان اینگونه اند. نه،چنین حکمی منصفانه نیست. اما بسیاری از آنها که من از نزدیک دیدهام، گویی شرط وجودیشان را در سازگاری با جامعه فعلی جستوجو میکنند، نه در بازگشت به اصالتهای خودشان؛ به دانشی که شاید روزگاری مادر یا پدرشان در اختیارشان گذاشته بودند.
*در گذشته، اگر زنی شعر میگفت، تنها شعرش شنیده میشد؛ یعنی اثر او باید از اصول و معیارهای دقیق شعر فارسی پیروی میکرد تا مورد توجه قرار گیرد. اما امروز، به مدد فضای مجازی و امکاناتی مانند تصویر، صدا و ویدیو، شاعر میتواند حضور هنری خود را بهگونهای گستردهتر به نمایش بگذارد. با این حال، گاهی این نمایش بیرونی ممکن است به اصل شعر آسیب بزند. شاید بهتر باشد که همچون گذشته، شعر را بدون دیدن چهره شاعر بخوانیم و تنها بر اساس محتوا و کیفیت کلام قضاوت کنیم، نه بر پایه جلوههای بیرونی و ظاهری. نظر شما چیست؟
ـ به نظر من این مسأله لزوماً آسیبزننده نیست، بلکه اتفاقاً میتواند زمینهساز «جستوجوگری» شود. باعث میشود نسل امروز از خودش بپرسد که«چرا؟». چرا دختر امروز چنین است؟ چرا با پارسال فرق کرده؟ چرا مسیرش عوض شده؟….خب این «چراها» در همه جای زندگی امروز وجود دارد؛ از فیلم و شعر گرفته تا روابط اجتماعی. و همین تضادهاست که ما را به شناخت ریشهها و اصالتها نزدیک میکند.
* بانو تاجبخش عزیز، بیش از این وقت گرانبهای شما را نمیگیرم و نمیخواهم خستهتان کنم. تنها یکی دو پرسش پایانی باقی مانده که مایلم از حضورتان بپرسم. به باور بسیاری از منتقدان، مردان در گذشته نقش پررنگی در ایجاد محدودیت برای زنان، بهویژه در عرصه شعر و هنر داشتهاند. میگویند کسی که درد را ایجاد کرده، درمانگر آن نیز باید خود او باشد.حال به نظر شما، آیا در روزگار کنونی، حمایت مردان از زنان شاعر میتواند نقشی سازنده و مؤثر داشته باشد یا همچنان مانع و سد راه رشد و پیشرفت آنان است؟
ـ مردان خیال میکنند همچنان در رأس هستند، اما زنان امروز با شخصیتی که در خود یافتهاند، در ظاهر و باطن، دیگر اجازه نمیدهند نقش شان نادیده گرفته شود. بهتدریج زن و مرد به مرحلهای میرسند که کنار هم قرار میگیرند، شورا تشکیل میدهند و خوبیها و بدیها را با هم درک میکنند. در حقیقت، زنان مثل مادرانی هستند که جامعه را پرورش میدهند و مردان هرچقدر هم بخواهند بگویند مستقل و قدرتمندند، باز فرزندان همان زناناند. همین همزیستی و همراهی است که موجب رشد و افتخار جامعه میشود.
*در پایان، اگر ممکن است، توصیهای برای زنان شاعر امروز کشورمان داشته باشید. بهویژه در زمینه چگونگی رشد و عمق بخشیدن به شعر خود. به نظر شما، شاعران جوان، علاوه بر سرودن و انتشار آثارشان، چه مسیرهایی را باید طی کنند تا نگاه و زبانشان در شعر پختهتر و تأثیرگذارتر شود؟ مطالعه و تجربه زیستی آنان تا چه اندازه در این مسیر اهمیت دارد؟
ـ به نظر من، مهمترین چیز این است که زنان اندیشه خوب داشته باشند و آن را فراموش نکنند. تفکر و اندیشه است که راه را نشان میدهد. اگر از آن فاصله بگیرند و فقط به آنچه در جامعه رایج است بسنده کنند، دچار سادهانگاری میشوند و در نهایت به جایی نمیرسند. البته خوشبختانه درمیان همین سادهانگاریها، زنانی هستند که به عمق قضیه پی میبرند. زنانی که سبب میشوند جریان اندیشه دوباره به سرچشمه خود بازگردد. آنها میدانند که باید میان شعر کهن و مسائل روز، پیوندی آگاهانه برقرار کرد. وقتی بتوانند این دو را با هم تطبیق دهند، به نکاتی میرسند که در هیچ منبعی یافت نمیشود و همین است که مایه افتخار زنان امروز است. به نظر من، زنان باید با مردان چنان رفتار کنند که گویی فرزندان خودشاناند، و مردان نیز با نگاهی پدرانه با زنان همراه شوند. این همدلی و در کنار هم بودن است که جامعه را میسازد و پیش میبرد. من هر روز که در دیدار با شاعران و هنرمندان هستم، همین روحیه همزیستی را میبینم. زنان و مردان در کنار هم، نه در برابر هم!
*از صمیم قلب از حضور شما سپاسگزارم. اجازه بدهید این را نه در قالب جملهای رسمی، بلکه دلی و صادقانه بگویم که بسیاری از شاعران، چه پیشکسوت و چه جوان، شما را صمیمانه دوست دارند و منزل شما را خانه امید شعر میدانند. همه ما به خود میبالیم که همعصر و همقرن با شما بودهایم. درهر شرایطی، چه در خوشی و چه در دشواری، شما با رویی گشاده میزبان شاعران و دوستداران شعر بودهایدو این مهربانی از یاد هیچکس نخواهد رفت. امیدواریم سالهای سال، سایه قلم پربارتان بر سر شعر و ادبیات این سرزمین پایدار بماند.
ـ سپاسگزارم از نگاه لطف شما و سایر عزیزان. بگذارید این نکته را عرض کنم که چیزی که همیشه در زندگی من برایم اساس بوده، باور و تکیهام به لطف خداوند است. شاید بعضیها گمان کنند این حرفها رنگ و بوی شعار دارد، اما من از کودکی با این حس بزرگ شدم. از همان روزهایی که در روستای مامون زندگی میکردم. پدربزرگم مردی بسیار باجذبه بود؛ در بروجرد و قم خانه داشت و ایام زیارتی را در قم میگذراند. مادربزرگم نیزهمین روحیه را داشت.
من از همان دوران، با مفهوم ایمان و توکل آشنا شدم. البته زندگی آسان نبود. کسی که در پانزدهسالگی به اجبار به ازدواج وادار شود، طبیعی است که اختیار چندانی در دست نداشته باشد. اما در تمام فراز و نشیبها، تنها چیزی که نگاهم را روشن نگه داشت، همان رابطه صادقانه با خداوند بود. همیشه با خودم میگفتم هرچه او بخواهد، همان درست است. هنوز هم همین باور را دارم. خداوند تا امروز در مسیرم لطف کرده و راه را به من نشان داده است. این که چه کنم تا زندگیام با عزت و افتخار پیش برود، نه با ظاهرسازی یا نمایشهای بیارزش. امیدوارم تا آخرین لحظه و تا هر ثانیهای که نفس میکشم، بتوانم همان مسیر را ادامه دهم در سایه لطف پروردگار.




