پشت پردهها چه میگذرد؟

از نسل نورسیده، به خصوص در پاسداری و بلکه فهم لذّات ادبیات کلاسیک حساسیتزدایی شده است.
محمدعلی فیاضبخش – روزنامه اطلاعات: هر از چندگاهی، به مثال چاه زمزم و برادر حاتم طایی، کسانی را پروا در میگیرد که زیر پوست جامعه را خراشی افکنند تا صدایی به نامشان پژواک کند؛ و این بار در بلاتکلیفی روانی جامعه، این خراش بر چهرهی منوّر حکیم سخن، فردوسی پاکزاد افتادهاست؛ تا پشت پردهها چه میگذرد؛ که ما نمیدانیم.
از یکسو این حرکات عوامی-کمدی، جلفتر از آن است که حتی قلم نارس و ناتوانی همچو صاحب این رقم، بدان اشارتی کند؛ از دگرسو جانهای اهل فرهنگ و ادب به درد میآید، که چگونه میشود حساسیتزدایی فرهنگی از یک قوم با هزارههای فرهیختگی، که مثل آب خوردن، آب جلافت در سخنانی در نهایت سخافت میریزند و عبرت نمیپذیرند!
در این مقولهی اخیر، شوخی موهن و دور از عفاف کلام با فردوسی و خیام، کافی بود که دانشآموزان ما، هردو بزرگ را در کتب درسیشان شناخته بودند و از استحکام فکر و اندیشه و صلابت و ملاحت کلام این دو ستون ادب فارسی آگاه میبودند، تا دیگر نیاز به میدان آمدن ادیبان فرهیخته نمیشد و این قلم ناچیز نیز خود را سری در سرسرای ادبسرایان نمیدید؛ دریغ اما، که از نسل نورسیده، به خصوص در پاسداری و بلکه فهم لذّات ادبیات کلاسیک حساسیتزدایی شده است.
این حساسیتزدایی البته نه فقط توسط ناادیبان بیادب و صحنهپردازان معارض با فارس و ادب پارسی صورت گرفته، بلکه شوربختانه از سوی شِبه ادیبان و شاعران بدلی نیز رونق گرفته، آنجا که ناداری و ناتوانی خود در فهم و خلق شعر و ادب را در تخطئه و ریشخند ادبیات کهن میجویند.
این داستان پرآب چشمِ تاختن به سعدی و فردوسی و…حتی پشت نامهایی پرطمطراق از معاصران پنهان شده است و قدمت آن به حدود هفتادسال اخیر میرسد؛ گرچه امروز از فرط کوچهبازاری شدن و ویترینهای اینستاگرامی، از حد عوامی هم فوق اشباع یافته است.
به این تازهگامان، که پای ناتوان در زمین سست تخطئهی شاعران و ادیبان کهن میگذارند و خود نمیدانند که صلیب رسوایی خود را بر دوش خود حمل میکنند، فقط یک حماسه از فردوسی کافی است که:
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
و یک هشدار از سعدیِ جان، وافی است که:
تو را که خانه نِیین است، بازی نه این است!