قصهی تعلیق و رهایی

فیلم سینمایی «زعفرانیه ۱۴ تیر» به کارگردانی سیدعلی هاشمی و نویسندگی جابر قاسمعلی، نخستین فیلم بلند این کارگردان محسوب میشود. این اثر که در سال ۱۳۹۷ ساخته شده اما با فاصلهای چندساله در سال ۱۴۰۴ به پردهی سینماها راه یافته، خود در هالهای از تعلیق مشابه با مضمون اصلی داستانش قرار دارد.
فیلم که در نگاه اول یادآور داستان واقعی مهدی هاشمی است، به سرعت از بازسازی یک حاشیهی شخصی فراتر رفته و به بیانیهای تلخ و چندلایه دربارهی تقابل سنت با مدرنیتهی شتابزده، ریاکاری و جستوجوی هویت در جامعهای مصرفزده تبدیل میشود.
جنجال اصلی فیلم حول محور ماهرخ (نازنین بیاتی)، دختر خانواده، و ادعای او مبنی بر رابطه با استاد میانسال دانشگاه (با بازی مسعود رایگان) میچرخد. ماهرخ که شاهد دوگانگی اخلاقی پدرش است، برای رهایی از فشار خانواده و تحمیل ازدواج، به دروغ اعلام میکند که «کارهای نکرده را کرده» و قصد ازدواج دارد. این دروغ مصلحتی، مانند سنگی است که بر آب آرام ظاهری خانواده میافتد و تمامی حقایق پنهان را به سطح میآورد. این اقدام را میتوان اعتراضی ناامیدانه از سوی نسلی دانست که زبان دیگری برای بیان خشمش نمییابد. همانطور که داماد خانواده به طعنه میگوید، گویی مجبورند «از مرگ بگیرند تا خانواده به تب راضی شوند»؛ استعارهای تکاندهنده از اینکه برای قبولاندن یک خواستهی مشروع، نیاز به جعل یک فاجعه است.
در مرکز این طوفان، میمنت (با بازی خاطرهانگیز هنگامه قاضیانی) قرار دارد. او که نامش نماد برکت است، سالها شاهد «رها شدن» عاطفی توسط شوهرش، شاهرخ (مهدی هاشمی)، بوده است. شاهرخ، تجسم مردی بیوفا و منفعل است که در اوج بحران تنها فریاد میزند، اما قدمی برای جبران برنمیدارد. در مقابل، میمنت مسیری متضاد را طی میکند. پوشیدن لباس سیاه او در سکانس پایانی، نه یک انتخاب معمول، که سوگواری برای زندگی ازدسترفتهای است که به پایان میرسد. این سیاهی، در تقابلی قدرتمند با سفیدِ به ظاهر پاکِ آذر (لیندا کیانی)، زن دوم باردار، قرار میگیرد. سفیدی که همزمان هم نماد معصومیت است و هم میتواند پوششی برای تهدیدی پنهان باشد.
فضای لوکس و به شدت لاکچری فیلم، تصادفی نیست. این فضا خود بخشی از نقد اجتماعی فیلم است؛ جامعهای که در آن ظواهر پرزرق و برق، پوشیشی بر تبعیضهای نهادینه شده و شکاف عمیق طبقاتی میشود. این ویلا و اشیای درخشانش، به نوعی زندان مدرنی میشوند که شخصیتها در آن اسیر هستند.
اوج قدرت فیلم در پرداخت نهایی شخصیت میمنت است. هنگامی که او کرکرهی خانه را میکشد و آن را ترک میکند، مرز باریک اما تعیینکنندهای بین فروپاشی و نجات ترسیم میشود. اقدام او یک «رها کردن» آگاهانه و فعال است؛ قیامی برای بازپسگیری اختیار و حیثیت ازدسترفته. این رها کردن، پاسخی قهرمانانه به «رها شدن»ی است که سالها تحمل کرده. در مقابل، شاهرخ، نماد «رها شده»ی منفعل، در فروپاشیهای که خود بانی آن بوده، تنها میماند.
«زعفرانیه ۱۴ تیر» با وجود برخی ضعفهای اجرایی مانند اغراقِ گاهی تئاتری در بازی هاشمی و نمایش افراطی ثروت، به دلیل شخصیتپردازی عمیق میمنت، نمادپردازیهای هوشمندانه و جسارت در پرداختن به مضامین ناخوشایند اما واقعی، اثری تأملبرانگیز است. این فیلم نشان میدهد که چگونه ریاکاری در یک بخش از زندگی، مانند سمّی است که تمامی روابط را آلوده میکند. اکران دیرهنگام فیلم نیز این فرصت را فراهم میآورد تا از منظر امروز به دیروز نگاه کنیم و ببینیم آیا این مسائل همچنان پابرجاست یا نه. در نهایت، فیلم پیامی روشن دارد: گاهی تنها راه نجات، شجاعتِ «رها کردن» و ایستادگی بر سر حقیقت خویشتن است.
5959