سینما

فیلمی که شبیه سینما پارادیزو است

ششصد و سی و چهارمین برنامه از سری برنامه‌های سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۴، به نمایش فیلم سینمایی «سینما متروپل» ساخته محمدعلی باشه‌آهنگر (۱۴۰۱) اختصاص داشت.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از خانه هنرمندان، پس از نمایش این فیلم، نشست نقد و بررسی این اثر با حضور رضا درستکار (منتقد سینما) و برخی دیگر از عوامل این فیلم برگزار شد.

رضا درستکار در این نشست گفت: وقتی فیلمی را تفسیر می‌کنیم، این موضوع به اندازه فهم خودمان است. این تفسیر می‌تواند رد شود، چون ممکن است کسی بیاید و نقدی بر تفسیر من داشته باشد. اما واقعیت این است که ما (به عنوان منتقد سینما) دنبال نتیجه‌ای هستیم که به کارمان بیاید. می‌گوییم نقد باید نتیجه‌ای بدهد که به درد ما بخورد. چه خوشمان بیاید چه نیاید، در نهایت می‌خواهیم بفهمیم فیلم چه می‌گوید. مثلاً ممکن است من جایی خوانده باشم که این فیلم شبیه سینما پارادیزو است، بنابراین انتظارم بالا می‌رود و فکر می‌کنم قرار است یک عاشقانه خیلی جذاب ببینم. اما اگر با صحنه‌های جنگ روبه‌رو شوم، حالم گرفته می‌شود. نقد فیلم باید به ما بگوید: «حالت را خراب نکن، این فیلم چنین حال و هوایی دارد.» اگر تماشاگر با ذهنیت اشتباه برای تماشای فیلمی بیاید، ناامید می‌شود. در واقع نقد فیلم پیشنهاد خودش را می‌دهد. به صورتی که اگر فیلم حال تماشاگر را خوب کرده، ما هم کمک کنیم حالش بهتر شود. اگر هم ضعف‌هایی دارد، باید در نقد بگوییم تا سوءتفاهم ایجاد نشود. این فیلم قرار بوده یک «سینما پارادیزو ایرانی» باشد، اما شاید آن لطف و جلای سینما پارادیزو را نداشته باشد. قرار بوده عاشقانه باشد، اما وقتی به لحظات فیلم فکر می‌کنیم می‌بینیم نقطه عزیمتش عشق میان این پسر و دختر است و همان مرکز ثقل فیلم می‌شود.

او ادامه داد: ما می‌فهمیم این فیلم می‌خواهد چیزهای خوبی به ما بدهد. می‌خواهد حس خوب، حس نوستالژی و خاطرات ارزشمند دوران جنگ را زنده کند. در آن دوران، با وجود سختی‌ها و مرگ‌ها، ما به هم نزدیک‌تر شدیم، خیلی از جوان‌ها خودشان را پیدا کردند و متحول شدند. بنابراین فیلم ما را به خاطرات خوبمان ارجاع می‌دهد. یک فیلمنامه‌نویس آمریکایی می‌گوید وقتی به خاطرات گذشته‌ات رجوع می‌کنی— حتی اگر تلخ باشند—شیرین می‌شوند. خاطرات تلخ جنگ هم همینطور هستند. به عنوان مثال، پدر من فوت کرده اما وقتی خاطره‌ای از او به خاطرم می‌آید، با وجود تلخی نبودنش، آن لحظه شیرین می‌شود. این فیلم می‌خواهد ما را به عشق، معصومیت جوانی، و روابط پاک گذشته ببرد؛ می‌خواهد چیزی استعلایی در ما ایجاد کند. لوکیشن اصلی فیلم، یک سینمای مخروبه است که تبدیل می‌شود به بیمارستان، مرکز فرماندهی، مرکز عشق، مرکز خاطره و نوستالژی. هر شخصیت چیزی با خودش می‌آورد و این مکان را زنده می‌کند.

محمدعلی باشه‌آهنگر در ادامه این نشست گفت: من هرچه از خاطرات جنگ دارم، بخشی از زندگی من است. بچه‌ای بودم و سینما متروپل در محله‌مان بود. سپس جنگ شد، آبادان در محاصره بود و ما تلاش کردیم سینما را باز کنیم؛ همان‌طور که بیمارستان و مسجد و بازار را باز نگه می‌داشتیم. این کار دلیل داشت: ما تحت فشار شدید روانی و کمبود آذوقه بودیم و روحیه مردم در خطر بود. فکر کردیم شاید با سینما بتوانیم روحیه مردم را عوض کنیم. حتی می‌خواستیم دشمن بفهمد که ما سینما را باز کرده‌ایم تا بداند نتوانسته شهر را بشکند. این خودش یک جنگ روانی بود. سینما متروپل آن زمان محل دپوی کنسرو و آذوقه بود. ما آنجا را آماده کردیم. آن زمان سه فیلم بیشتر در اختیار نداشتیم. یکی‌ از آنها، فیلم «زرخرید» بود که به‌دلیل محتوایش اجازه نمایش نگرفت. فیلم «دایره سرخ» هم رد شد چون گفتند الگوی بدی دارد. یک فیلم سیاه‌وسفید هم پیدا کردیم که اصلاً اسمش را نمی‌دانستیم. فیلمی دو قسمتی بود و ما آن را با فاصله نمایش می‌دادیم. آن زمان ۱۷ ساله بودم.

او افزود: امام جمعه آبادان، خیلی کمک کرد تا این سینما باز شود. این اتفاق بخشی از تاریخ ماست. فیلمی که ساخته‌ایم هم در عین حال که داستانی است، یک سند تاریخی به شمار می‌آید. همانطور که در فیلم نشان داده می‌شود، نقش‌ها و برچسب‌هایی که به افراد زده می‌شد، واقعاً در آن دوره اتفاق می‌افتاد. برخی صحنه‌ها که در فیلم دوست داشتم باشد، حذف شد. در آن زمان برای نمایش فیلم‌ها نماینده فرمانداری، ارتش، سازمان تبلیغات و حتی وزارت اطلاعات حضور داشتند و نظارت می‌کردند. این جزئیات بخشی از واقعیت تاریخی آن دوره است.

این کارگردان سینما در ادامه بیان کرد: این اتفاق برای ما تجربه‌ای بسیار تلخ بود؛ چون ما هیچ فیلمی برای نمایش نداشتیم. با این حال، اصرار داشتیم سینما را راه‌اندازی کنیم. در تمام مقرها، سازمان‌ها و مکان‌های فعال شهر، بحث بود اما ما ایستادیم چون معتقد بودیم سینما یک معنای جهانی دارد؛ هم برای ما و هم برای عراقی‌ها. همین معنا باعث شد که زیر بار تمام مصیبت‌ها و سختی‌ها برویم تا این سینما دوباره باز شود.

حسینی، تهیه‌کننده فیلم، در این نشست گفت: وقتی تصمیم گرفتیم فیلم را تولید کنیم، پیش از پروژه «سینما متروپل» طرح دیگری را پیشنهاد داده بودم؛ حتی درباره شخصیت آقای آهنگر پیشنهاد ساخت یک بیوگرافی داشتم، اما ایشان گفتند آن کار را انجام ندهیم. این قصه (فیلم فعلی) از همان زمان شکل گرفت و چند سال طول کشید تا به نتیجه برسد. وقتی این قصه مطرح شد، گفتند پای کار هستیم. من همیشه از پروسه سخت شروع و پایان تولید فیلم حرف می‌زنم. وقتی فیلم آماده شد و برای پروانه ساخت بارگذاری کردیم، فکر کنم دو سه دقیقه از بارگذاری گذشته بود که تماس گرفتند و گفتند: «اسم فیلم نمی‌تواند متروپل باشد.» پرسیدیم چرا؟ گفتند چون قبلاً این اسم استفاده شده است. اما واقعیت این بود که آن زمان کشور حساسیت شدیدی نسبت به مسئله متروپل (ساختمان فروریخته آبادان) داشت و نمی‌خواستند دوباره درباره‌اش صحبت شود.

او افزود: از همان زمان ما گرفتار خودسانسوری شدیم؛ ساعت‌ها در شوراها نشستیم، تا ۴ و ۵ صبح دفاع کردیم، و در نهایت مجوز تولید صادر شد. اما درست در شروع تولید، با ماجراهای «زن، زندگی، آزادی» و اعتراضات سراسری مواجه شدیم که پروسه تولید را پیچیده‌تر کرد.تولید این فیلم واقعاً سخت بود. جدا از مسائل اجتماعی و سیاسی، ما باید جزئیات دقیق سینما را بازسازی می‌کردیم. مثلاً برای نمایش فیلم‌های قدیمی مثل «قیصر» یا «پدرخوانده» باید نسخه اصلی و سالم آنها را پیدا می‌کردیم. برای «پدرخوانده» کلی نامه‌نگاری کردیم تا فارابی نسخه فیلم را به ما بدهد. سه حلقه فیلم آوردند. حلقه اول را گذاشتیم، اما بعد از چند دقیقه متوجه شدیم اصلاً فیلم «پدرخوانده» نیست! در نهایت فهمیدیم حلقه‌ها جابه‌جا شده و فیلم مربوط به کار دیگری بوده است.

این تهیه‌کننده سینما در ادامه بیان کرد: برای «قیصر» هم ماجرای مشابهی داشتیم. پنج حلقه فیلم برای ما آوردند که بعضی از آنها تکراری بود و بخشی از فیلم هم اصلاً وجود نداشت. در نهایت یکی از فیلم‌بازهای قدیمی نسخه کامل را از خارج از سیستم رسمی پیدا کرد و به ما داد. می‌خواهم بگویم اینها بخشی از سختی‌های پروژه متروپل بود. ما حتی برای ساخت دکور خیابان امیری و سینما تلاش زیادی کردیم. ساخت این فضاها کار ساده‌ای نبود. به همین دلیل هم تیتراژ فیلم تغییر کرد و نسخه‌ای که در جشنواره فجر اکران شد با نسخه فعلی متفاوت بود. اگر یادتان باشد، تنها یک اکران در جشنواره داشتیم، آن هم در روز بیستم یا بیست‌ویکم بهمن، چون فکر می‌کردیم فیلم به جشنواره نمی‌رسد. اما بالاخره فیلم آماده شد و داوران جشنواره – فارغ از فضای سیاسی – تماس گرفتند و گفتند فیلم خوبی است. در نهایت، فیلم در ۱۴ رشته نامزد شد و تقریباً همه جوایز اصلی جشنواره را گرفت.

حسینی در ادامه صحبت‌هایش گفت: نکته عجیب این بود که همان نهادی که پروانه ساخت داد و بودجه فیلم را تأمین کرد، بعد از جشنواره فیلم را توقیف کرد! این برای من قابل فهم نبود. چطور ممکن است خودشان مجوز بدهند، بودجه بدهند، بعد فیلم را سانسور کنند و حتی بعد از گرفتن جوایز جشنواره جلوی اکران عمومی آن را بگیرند؟ ما تلاش کردیم با متقاعد کردن برخی مسئولان، فیلم را به عنوان فرصتی برای بازتر شدن فضای گفت‌وگو درباره موضوعات اجتماعی معرفی کنیم، اما باز هم با موانع زیادی روبه‌رو شدیم. مهم‌تر از همه این است که ما برای ساخت فیلم هزینه می‌کنیم، هم پول می‌دهیم، هم زمان می‌گذاریم، هم موضوعی را می‌سازیم که برایمان مهم است؛ اما بعد اتفاقی می‌افتد که فیلم را کسی نمی‌بیند. این واقعاً آزاردهنده است.

او افزود: وقتی فیلم تمام شد، به آقای آهنگر گفتم: نمی‌دانم چه کاری باید انجام بدهم تا بتوانم همه این تجربه‌ها را با هم زندگی کنم. عشق به سینما برای ما ذاتی است. من خودم متولد آبادانم، اما از سه‌سالگی به تهران آمدم. بنابراین ارتباط خونی و احساسی با این فضا دارم. حتی بعد از گذشت سال‌ها هنوز وقتی به این موضوع فکر می‌کنم، احساساتی می‌شوم.

نوشین مسعودیان(بازیگر) در ادامه این نشست گفت: فیلم کار خودش را کرده است. نقش من هم نقش سختی بود، خصوصاً برای یک بازیگر زن در سینمای ما که محدودیت‌های زیادی وجود دارد و نمی‌تواند آن‌طور که باید خود را نشان بدهد. اما دو صحنه در این فیلم وجود دارد که برای من لحظه‌های خاص و به‌یادماندنی هستند و حتی می‌توانند به شناسنامه فیلم تبدیل شوند.

او ادامه داد: در مورد الگو گرفتن برای این نقش باید بگویم من از زمانی که به بازیگری علاقه‌مند شدم، همیشه لحظه‌های منحصر به فرد بازیگران بزرگ را تماشا می‌کردم و در ذهنم نگه می‌داشتم. این لحظه‌ها در ناخودآگاهم ذخیره می‌شوند و وقتی می‌خواهم نقشی را بازی کنم، ناخودآگاه از آنها استفاده می‌کنم. برای این کاراکتر خاص اما فقط به آقای آهنگر نگاه می‌کردم؛ هر وقت خاطره‌ای تعریف می‌کرد و با حسرت از چیزی حرف می‌زد، خودش تبدیل به مرجع من می‌شد. او انسانی است که هم آن دوران را تجربه کرده و هم عاشق سینماست؛ یک منبع کامل برای ساختن شخصیت.

حسین باشه‌آهنگر در ادامه این نشست گفت: وقتی بازیگری شغل خانوادگی می‌شود، کار سخت‌تر است؛ چون ارتباط خونی هم هست و این خودش خوبی‌ها و سختی‌های خودش را دارد. گاهی این رابطه مثل یک سایه سنگین است که می‌تواند له‌کننده باشد. اما با همه این سختی‌ها، احترام متقابل وجود دارد. با این حال، فکر می‌کنم بعد از این فیلم به یک بلوغ عجیب رسیدم؛ خصوصاً با همه مصیبت‌هایی که برای ساخت و دیدن این فیلم پشت سر گذاشتیم. این تجربه برای من بسیار ارزشمند بود.

او خطاب به مخاطبان بیان کرد: امروز این فیلم بسیار مظلوم واقع شده است. ما تنها ۲۷ یا ۲۸ سانس داریم و ۶۰ تا ۶۵ درصد این سانس‌ها پیش از ساعت ۳ بعدازظهر است. تصور کنید در پردیس قرچک ساعت ۱۱:۴۵ صبح چه کسی می‌تواند بیاید فیلم ببیند؟ خواهش می‌کنم اگر فیلم را دیدید و دوست داشتید، از آن برای دوستانتان تعریف کنید. اگر هم دوست نداشتید، رک بگویید بد بود. همین بازخوردها کمک بزرگی است، چون ما هیچ تبلیغی نداریم.

۵۹۲۴۳

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا