سیاست

عباس عبدی: در جنگ ۱۲روزه پیروز نشدیم اما شکست هم نخوردیم / مشکل آن است که تندروها از طرف بخشی از حاکمیت حمایت می‌شوند

آیا جنگ ادامه پیدا می‌کند یا جنگ ایران با اسراییل را باید پایان یافته تلقی کنیم؟ این پرسشی است که این روزها در هر کوی و برزنی درباره آن صحبت می‌شود.

به گزارش ایرانی مگ عباس عبدی به روزنامه اعتماد گفت:

*جنگ تمام نشده است. چون نه صلحی رخ داده و نه حتی آتش‌بسی رسمی به وجود آمده است. فقط ترک عملیات مستقیم نظامی است. بدتر اینکه حتی مثل پیش از جنگ هم نیست، چون این تجاوزات قبح و تابوی جنگ را شکسته است. اگر موازنه‌ای هم هست که موجب آتش‌بس شده است، باید دید که در درجه اول به چه قیمتی است و در درجه دوم آیا امکان حفظ آن وجود دارد یا خیر؟

* هزینه‌های جنگ برای ایران شهادت بیش از هزار نفر شهروند و مصدومیت تعداد بیشتر، و در این میان علاوه بر شهروندان و کودکان و زنان و مردان تعدادی از دانشمندان و فرماندهان نظامی نیز هستند که خسارت زیادی است. تخریب زیرساخت‌های نظامی و صنعتی مرتبط با آن و مناطق مسکونی و اداری نیز از این جمله‌اند.

*شاید مهم‌ترین عارضه‌ای که چندان مورد توجه عموم نیست، نحوه مواجهه با این جنگ اطلاعاتی و امنیتی است که نظام سیاسی ایران را وارد مرحله‌ پیچیده‌ای از رفتارهای امنیتی و حفاظتی خواهد کرد که هزینه بزرگی را برای نحوه مدیریت کشور بار خواهد کرد. هنوز ابعاد این مشکل روشن نیست. نظام سیاسی ‌نباید آن‌اندازه درگیر حفاظت و امنیت خود شود که از درک واقعیت‌ها باز بماند.

*دستاورد مهم این جنگ برای ایران، رسیدن به آتش‌بس در عین تنهایی و انزوای جهانی بود. همه جهان فقط نگاه کردند، ‌گر چه اطمینان دارم که خیلی‌ها در جهان و به دلایل گوناگون و روشن از زده شدن تل‌آویو و حیفا و… بسیار خوشحال بودند، ولی این فرق می‌کند با اینکه حس همدلی و حمایت جهانی را به دست آورده باشیم. قرار گرفتن در یک تقابل همزمان با اسراییل، ناتو (به صورت غیر رسمی) و امریکا و پایان آنچنانی آن اگر پیروزی تلقی نشود، در این مرحله شکست هم تلقی نخواهد شد.

*یکی از مهم‌ترین دستاوردهای این جنگ، زنده شدن و عینیت یافتن موجودیتی به عنوان ایران نزد اکثریت قاطع مردم ایران است. این جنگ اتفاقی بود که این گرایش را در سطح کلان عینیت و نمود داد. گویی همه منتظر فرصتی بودند که این خواست درونی خود را نشان دهند. این اتفاق مرز میان خیلی‌ها را روشن کرد. هنگامی که به رفتارهای مسوولانه خانم پرستو فروهر نگاه می‌کنیم که پدر و مادرش کاردآجین شدند و در کنار آن مواضع کسانی را می‌بینیم که پوست و گوشت و استخوان و شهرت آنان همگی از این نظام است و در جبهه اسراییل هستند به اهمیت این مرزبندی بیشتر واقف می‌شویم.

*آیا این جنگ موجب خواهد شد که حکومت متوجه شود که مرز میان خادم و خائن چیست؟ و حداقل از این پس خادمان به کشور را با برچسب خیانت حذف نکند و برعکس؟

*یکی از دوستان مطلع می‌گفت که متن برخی از نامه‌هایی که از سوی دانشگاهیان در محکومیت تجاوز اسراییل و امریکا نوشته شده، از سوی استادانی است که با توجیهات گوناگون از دانشگاه اخراج یا بازنشسته شده‌اند و زخم خورده این ساختار هستند و جالب اینکه بسیاری از استادانی که از این ساختار منتفع شده‌اند حتی حاضر به امضای این بیانیه‌ها نشده‌اند. این مرزبندی عملی و به آزمون گذاشتن ادعاها برای جامعه و حکومت ‌آموزنده است.

* رفتار مدنی مردم در مواجهه با این جنگ برای ناظران سیاسی و اجتماعی بسیار غیر منتظره بود. در این جنگ شاهد پدیده‌هایی هم بودیم که می‌تواند فرصتی جدی برای حکومت جهت بازنگری در سیاست‌های گذشته باشد. سیاست‌های رسانه‌ای و امنیتی و اطلاعاتی گذشته آن می‌توانند به عنوان یک نقطه ضعف جدی تلقی شوند که آشکار شدن ناکارآمدی این حوزه‌ها فرصتی است برای بازنگری ریشه‌ای در آنها.

*واقعیت این است که مردم برای دل و اعتقاد خودشان چنین رفتاری را داشتند. مردم که با یکدیگر مشورت نکردند تا چه رفتاری را داشته باشند. قصد آنان هم تمام کردن حجت نبود. اگر باز هم چنین اتفاقی رخ دهد، برحسب شرایط بیشتر یا کمتر رفتار مشابهی خواهند داشت. اگر بازتاب‌های مثبت از رفتارشان ببینند یا به‌طور عملی تشویق شوند، طبعا بهتر رفتار خواهند کرد و اگر نه، طبعا سردتر و منفعل‌تر خواهند شد. ولی این رفتار مردم یک واقعیت و درس را به حکومت‌کنندگان نشان داد. اینکه هسته سخت قدرت مردم هستند، مردمی که هزینه می‌دهند و نه آن تعداد اندک که با رانت و فساد می‌کوشند خود را هسته سخت نظام قالب کنند. آنان حتی پوسته نازک و نرم نظام هم نیستند، بلکه دقیقا رانت‌خواران مفت‌خوری هستند که از این راه ارتزاق می‌کنند. بنابراین اگر تاکنون کسانی در این توهم بودند که گروه اندکی به نام «هسته سخت» نظام وجود دارند که پای نظام می‌ایستند، اکنون باید از این توهم خارج شوند.

* این توهم چه آثاری داشت؟ عبور از مردم و چسبیدن به هسته پوشالی و بی‌خاصیت. پس اصلاحات چیزی نیست جز بازگشت به هسته اصلی سخت نظام که مردم هستند. هنگامی هم که می‌گوییم مردم. یعنی همان ۸۶ میلیون نفر ایرانی، بدون هیچ تمایزی. هنگامی که شعر و نوحه ایران را می‌خوانیم، یعنی ایران ظرفی است که مظروف آن همه شهروندان ایرانی هستند. باید تبعیض‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را برداشت. بازگشت به مردم، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر. باید نهادها و سیاست‌گذاری‌ها و قانون‌گذاری‌ها، شفاف و تابع خواست و اراده همین مردم باشند.

*تندروی‌ها به خودی خود مساله اصلی نیست. همه جا هست. آنچه که در ایران خطرناک است، چترهای حمایتی است که برای آنان گشوده می‌شود. اینکه کسی که تشت رسوای تحلیل‌های غلط او از آسمان به زمین افتاده و در عین حال پیاپی به عنوان تحلیل‌گر صدا و سیما رطب و یابس می‌گوید و طامات می‌بافد و برای کشور هزینه می‌تراشد آن هم از رسانه انحصاری رسمی، این پدیده خطرناک است. اینکه کسانی هر چه می‌خواهند می‌گویند ولی مراجع رسمی سکوت می‌کنند و هیچ برخوردی نمی‌کنند در مقابل اگر از جناح دیگر کوچک‌ترین حرفی که مورد پسند نباشد گفته شود، احضار و برخورد می‌شوند، این پذیرفتنی نیست. البته در مجموع به نظرم حکومت از آنان عبور کرده است ولی همچنان بقایای آنها در حال فعالیت هستند، آنان همچنان در حال انتقام‌گیری از مردم، دولت و حکومت به واسطه انتخابات سال گذشته هستند.

*تنها چیزی که می‌توانست این جماعت اندک و «خود هسته سخت پندار» را امیدوار کند، این بود که؛ «دستی از غیب برون آید کاری بکند» که این هم معلوم شد فقط یک خیال و انتظار بود و مطابق با سنت‌های الهی نیست. به ویژه که مطابق روایات اسلامی چنین افرادی کذاب و دروغگو هستند.

*مساله مهم برای همه ما این است که ادامه وضع نه جنگ و نه صلح نه به سود کشور است و نه پایدار می‌ماند. فشار سنگینی را بر اقتصاد و روان مردم و نظام تصمیم‌گیری بار می‌کند. این را باید پذیرفت. کشور نیازمند تصمیمات جدی است. باید کمک و همراهی کرد تا نظام سیاسی این تصمیمات را بگیرد. همه ما باید در شکل‌گیری، اجرا و تداوم این تصمیمات کمک و مشارکت کنیم.

21302

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا