طالبان چه بلایی بر سر هنر افغانستان آورد؟

واقعیت این است که در حال حاضر، دغدغه اصلی مردم افغانستان هنر نیست و بسیاری از هنرمندان به حاشیه رانده شدهاند. بسیاری از هنرمندان حرفهای کشور به اروپا مهاجرت کردهاند.
مینا حیدری – ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات| در میانۀ قابهای نقاشی «شاهمقصود تیموری»، انفجارهایی نقش بستهاند که از دل کودکیهای پرهیاهو و پرزخم زاده شدهاند؛ کودکانی که به جای آتشبازی و چراغانی، نور راکتها و صدای انفجارها را از پشتبامهای هرات دنبال میکردند. تیموری، نقاش جوان افغانستانی، بیش از پنج سال است که خاطرات خود از جنگ و زندگی در سایۀ خشونت را روی بوم آورده و چندی پیش در دومین نمایشگاه انفرادیاش در گالری ثالث، روایت شخصیاش از جنگ، امید به آینده و جریان زندگی در دل جنگ را پیش روی مخاطبان قرار داده است.
این هنرمند ۲۵ ساله با بهرهگیری از فضاهای ذهنی و سنتی افغانستان، آثاری خلق کرده که همزمان، مخاطب را به یاد تاریخ هنر جنگ میاندازد و نیز پیوندی عمیق با تجربۀ زیستۀ خود هنرمند برقرار میکند.
نمایشگاه اخیر او با استقبال همراه شد؛ برخی بازدیدکنندگان، آثار را در پیوند با جنگ ۱۲ روزه اخیر ایران تفسیر کردند، اما وقتی از پیشینۀ افغانستانی او باخبر شدند، نگاهشان به آثار، عمق بیشتری یافت. شاید همین پیوند میان تجربههای مشترک انسانی در دل جنگهاست که نقاشیهای تیموری را از خاطرهای شخصی به روایتی جمعی و جهانی بدل میسازد.
او متولد ۱۳۷۸ در هرات افغانستان، ۱۲ سال است که در تهران زندگی میکند.آقای تیموری از هشت سال پیش، تحت نظر بزرگمهر حسینپور، به طور جدی آموزش نقاشی را آغاز کرد و در زمینه خط نستعلیق نیز فعالیت دارد. او در توصیف این نمایشگاه در بخشی از نمایشگاه نوشته است: «تنها نور را به یاد دارم؛ در آن تاریکیها و طوفانهای باروت. این تصاویر، بازماندۀ روزگاری است که دیدن شان سنگین بود، اما ویرانیها نتوانست پیوند مرا با امید قطع کند. امروز من غوغای آتشین رنگهای آن وقایع را بر صفحه هنر منعکس و ماندگار میکنم.»
*به لحاظ موضوعی، آثار شما اغلب جنگ و پیامدهای آن را به تصویر میکشند. چه عاملی موجب شد تا به این موضوع بپردازید؟
موضوع جنگ به تجربیات کودکیام در افغانستان برمیگردد. ما در ولسوالی قرهباغ، در اطراف هرات زندگی میکردیم. درگیریهای مداوم بین نیروهای جمهوری و طالبان و صدای انفجارهایی که شبها تا صبح ادامه داشت، جزئی از زندگی روزمرّه ما بود. در آن زمان، به دلیل کمبود رسانه و منابع خبری، تنها از پشتبامها و پنجرهها میتوانستیم این درگیریها را تماشا کنیم.
این تجربهها برای ما عادی شده بود و هیچگاه تصور نمیکردیم که این شرایط خاص بهطور گسترده در دنیا بینظیر باشد. همان خاطرات و تجارب، بعدها به سوژه اصلی آثار من تبدیل شدند.
*آیا در نقاشیهای تان، به فضاهای خاصی اشاره کردهاید؟ یا این تصاویر عمومیتر و ذهنی هستند؟
بیشتر صحنهها و فضاهایی که در آثارم میبینید، برخاسته از تجارب ذهنی و یادآوریهایی از فضاهای سنتی و روستایی افغانستان هستند. هرچند محور اصلی آثار هرات است، اما این فضاها میتوانند به سایر مناطق افغانستان، مانند غزنی و… نیز ارتباط داشته باشند.
*در تاریخ هنر، هنرمندان زیادی با موضوع جنگ کار کردهاند. شما چگونه به این موضوع پرداختهاید؟
بسیاری از هنرمندان بزرگ، از گذشتههای دور تا امروز، از جمله پیکاسو با اثر معروف «گرنیکا»، به موضوع جنگ پرداختهاند. من قصد نداشتم در آثارم عمق فاجعه جنگ را بهطور مستقیم نمایش دهم. بهجای آن، تمرکزم بیشتر بر روی پیامدهای جنگ، امید و زیباییهایی است که در دل شرایط سخت زندگی باقی میماند. قصد داشتم هم زشتی جنگ را نشان دهم و هم امید به زندگی را که حتی در بدترین شرایط، همواره جریان دارد.
*آیا خود شما یا خانوادهتان،آسیبهای جنگ را تجربه کردهاید؟
من عمویم را در جنگهای داخلی افغانستان از دست دادم. این تجربه، تأثیر عمیقی بر زندگی و روان ما گذاشت و خاطرات آن همیشه در ذهن مان باقی مانده است. بهنظرم این تأثیرات، در هر هنرمندی بازتاب مییابد. همانطور که یک نویسنده میتواند تجربیات خود را در قالب نوشتههایش بیان کند، من نیز این تجربیات را از طریق نقاشیهای خود بازتاب دادهام.
بهطور مثال، حتی زمانی که در حال کشیدن منظره بودم، ناخودآگاه تصاویری از انفجار در نقاشیهایم پدیدار میشد. این بازتابهای ذهنی باعث شد که استاد حسینپور به این موضوع توجه ویژهای نشان دهد. او بر این باور بود که این آثار میتواند به یک ژانر جدید درهنرهای تجسمی ایران تبدیل شود.
*واکنش مخاطبان به نمایشگاه اخیر شما چگونه بود؟
واکنشها بسیار مثبت و فراتر از انتظار بود. بسیاری از بازدیدکنندگان برای سومین یا چهارمین بار به نمایشگاه بازگشتند. جالب اینجا بود که بسیاری از بازدیدکنندگان تصور میکردند که این آثار در پی جنگ ۱۲ روزۀ ایران خلق شدهاند وپس از اینکه درمییافتند این مجموعه از ۵ سال پیش شکل گرفته، ارتباط عمیقتری با آثار برقرار میکردند. فضای جنگ اخیر ایران باعث شد تا بینندهها نگاه متفاوتتری به موضوع داشته باشند و گفتوگویی میان اثر و بیننده شکل بگیرد و نتایج بهتری حاصل شود.
*با توجه به تجربیات شما از جنگهای داخلی افغانستان، آیا در طول جنگ اخیر ایران، شرایط برایتان عادی به نظر میرسید؟
من هم در آن دوازده روز در تهران بودم؛ اما تجربهام تلختر از کسانی بود که برای اولین بار با این شرایط روبهرو میشدند. چون پیشتر جنگ را تجربه کرده بودم و پیامدهای آن را میشناختم، ترس و نگرانیام بیشتر بود و خوب میدانستم که این وضعیت تا چه حد وحشتناک است و چه اثرات روانی سنگینی بر جای میگذارد.
*آیا دغدغهای برای بازگشت به افغانستان دارید؟
خانوادهام در افغانستان هستند، اما ترجیح میدهم در ایران اقامت بگیرم و اینجا بمانم. در حال حاضردر تلاشم تا این اتفاق بیفتد. از زمانیکه به ایران آمدهام، در اینجا احساس غریبی نمیکنم و ایران برایم مثل خانه است.
*آیا هنرمندان افغانستانی از هنر معاصر ایران تأثیر میپذیرند؟
بله، بهطور قطع، هنرمندان افغانستانی از هنر معاصر ایران بسیار الهام میگیرند. ایران در عرصه هنر معاصر پیشرفتهای زیادی داشته و هنر ایران به سطح استانداردهای جهانی رسیده است. بسیاری از هنرمندان افغانستانی از این فضا الهام میگیرند و آن را الگویی برای خود میبینند.
خود من به شخصه، آثار هنرمندان بزرگی مانند آقای پرویز کلانتری را بسیار دوست دارم. اگر شما کارهای ایشان را دیده باشید، ممکن است در آثار من هم شباهتهایی ببینید. همینطور آثار آقای عباس کاتوزیان برای من الهامبخش بوده است.
در یکی از مجموعههایم که به زنان افغانستانی و لباسهای سنتی آنها اختصاص دارد، تحت تأثیر کارهای آقای کاتوزیان بودهام. ایشان در آثارشان لباسهای سنتی از فرهنگهای مختلف ایران را به تصویر کشیدهاند و من هم سعی کردهام این زیباییها را در آثارم بازتاب دهم.
*آیا فکر میکنید این نوع تبادل فرهنگی میتواند تأثیر مثبتی بر جامعه هنری افغانستان داشته باشد؟
این تبادل فرهنگی میتواند تأثیر عمیقی بر جامعه هنری افغانستان بگذارد. هنرمندان افغانستانی میتوانند با مشاهده و مشارکت در نمایشگاهها و پروژههای مشترک با هنرمندان ایرانی، از تجربیات و دیدگاههای تازهای بهرهمند شوند.
این نوع ارتباطات میتواند سبب ساز ارتقاء سطح هنر معاصر افغانستان شود و باعث شود که هنرمندان افغان به استانداردهای جهانی نزدیکتر شوند.
*با توجه به این که در حال حاضر طالبان در افغانستان حضور دارد، وضعیت هنر در آنجا چگونه است؟ آیا امکان برگزاری آزادانه نمایشگاه وجود دارد؟
من حدود ۱۲ سال است که به افغانستان بازنگشتهام و شرایط را از نزدیک تجربه نکردهام، اما از طریق دوستان هنرمند که همچنان در آنجا فعالیت دارند، اطلاعاتی دارم. واقعیت این است که در حال حاضر، دغدغه اصلی مردم افغانستان هنر نیست و بسیاری از هنرمندان به حاشیه رانده شدهاند. بسیاری از هنرمندان حرفهای کشور به اروپا مهاجرت کردهاند، اما حتی در آنجا نیز شرایط برای ادامه فعالیتهای هنری به آسانی فراهم نشده است.
وقتی کسی که در افغانستان استاد هنر، نقاشی، خطاطی یا مجسمهسازی بوده و شاگردان بسیاری داشته، ناچار به مهاجرت میشود، ممکن است ۲۰ سال طول بکشد تا بتواند در کشوری جدید دوباره سرپا بایستد و جایگاه خود را پیدا کند.
از نظر محدودیتها، وضعیت برای هنرهای مختلف متفاوت است. در زمینه مجسمهسازی تقریباً بهطور کامل محدودیت وجود دارد. در نقاشی نیز نمایش چهرهها با محدودیتهای جدی مواجه است و بسیاری از هنرمندان نمیتوانند آزادانه به آن بپردازند. البته برای خوشنویسی (بهویژه نستعلیق) یا نقاشی منظره محدودیتها کمتر است. در حوزه موسیقی نیز شرایط بسیار دشوار است؛ برای خانمها تقریباً ممنوعیت کامل وجود دارد و برای آقایان نیز محدودیتهای زیادی اعمال شده است، بهویژه در اجرای موسیقیهای غیرمذهبی.
در مجموع میتوان گفت که شرایط فعلی افغانستان، محدودیتهای گستردهای بر هنر تحمیل کرده است. مثلاً اگر من بخواهم به افغانستان بازگردم، عملاً باید نقاشی را کنار بگذارم؛چون آثارم با موضوع جنگ و تصویرسازی همراه اند. بسیاری از دوستان هنرمند همسن من که پنج یا شش سال پیش در افغانستان فعالیتهای بسیار خوبی داشتند، امروز یا به اروپا مهاجرت کردهاند یا تلاش میکنند آثارشان را خارج از افغانستان به نمایش بگذارند. تنها فضایی که شاید بتوان در آنجا نمایشگاهی برگزار کرد، دانشگاه هرات است. آن هم با محدودیتهایی سختگیرانه؛ یعنی تنها آثار منظره، موضوعات مذهبی یا سنّتی اجازه نمایش دارند