رویم نمیشود بگویم سانسورچی درباره الناز شاکردوست و نیکی کریمی چه گفت

ترانه سرای معروف کشور که دستی هم در روزنامه نگاری دارد، از سانسور در حوزه شعر و موسیقی سخن گفت، از ایراد گرفتن به کلمات تا مشروط کردن دریافت مجوز با تقدیم آلبوم به مردم کشورهای دیگر!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بابک صحرایی ترانه سرای شناخته شده که مهمان منصور ضابطیان در برنامه «ساطور» بود درباره اولین مواجهه اش با سانسور گفت: ترانه «مهتاب با شب راه نیومد» که با نام «هم گریه» با صدای حامی در آلبوم بابک بیات منتشر شد. "رو آسمونا بنویس، نای پریدن دیگه نیست/ تو چشمای قاصدکا شوق رسیدن دیگه نیست" به کلمه نای پریدن گیر دادند و آن را سیاه نمایی و تشویش اذهان عمومی خواندند! این ترانه رد شد و یک بند متن زیر آن نوشته بودند که تشویش اذهان عمومی از بین آنها یادم ماند؛ عبارتی که سر موضوعات دیگری از کودکی و نوجوانی درباره اش شنیده بودم!
باورم نمیشد من کسی باشم که اذهان عمومی را مشوش کنم!
وی افزود: این موضوع در 22 سالگی چالش ذهنی عجیبی برایم ایجاد کرده بود. آن ترانه رگه اجتماعی داشت. جوانی بودم که سال هشتاد دوره اول ریاست جمهوری محمد خاتمی را گذرانده و دانشجوی مهندسی کامپیوتر بود. آن زمان فضای دانشجویی و شور و حال هنری بود و نگرش های اجتماعی سیاسی آن دوران وجود داشت، اما برایم عجیب بود که مخصوصا درآن دوره این ایرادها گرفته شد.
این ترانه سرا با بیان اینکه آن ترانه در نهایت خوانده شد، ادامه داد: کلک زدیم؛ یک بار جلسه ای گذاشتیم و من رفتم توضیح دادم و دیدم که کارخراب تر شد. اعضای شورای شعر نبودند و بخش دیگری بود و اسامی آنها را به خاطر ندارم. کلکی که زدم این بود که این ترانه را یک بار دیگر همراه با آثار دیگری به دفتر موسیقی دادم. این بار هیچ ایرادی نگرفتند و مجوز داده شد!
صحرایی یادآور شد: آن زمان مجوز ترانه گرفتن فرق داشت و خود ترانه سرا می توانست ترانه را ببرد و به دفتر موسیقی بدهد. بعدها قانونی گذاشتند که ترانه ها باید توسط شرکت ها ارسال می شد. چون آن موقع خیلی از ترانه ها داده می شد و مجوز می گرفت و هیچ وقت به اجرا نمی رسید. به هر حال من خیلی نگران بودم و حس کار غیرقانونی و جعل کردن به من دست داده بود. چون دفعه قبل هم متهم به تشویش اذهان عمومی شده بودم و نگرانی هایی از این بابت داشتم وبا خودم گفتم حالا متوجه نشده اند و مجوز داده اند.
میرزا کوچک خان باعث شد کار مجوز بگیرد
او بیان کرد: از این کارها زیاده کرده ام. ترانه ای با عنوان «یاغی دهکده من» داشتم که این کار هم مقداری رگه های اجتماعی داشت و توسط دفتر موسیقی رد شد. یادم است دفعه بعد که می خواستم ترانه را بفرستم بالای آن نوشتم تقدیم به میرزا کوچک خان جنگلی و مجوز گرفت! اول می خواستم بنویسم تقدیم به ستارخان بعد دیدم با مشروطه مرتبط بود و دو نگاه نسبت به او وجود دارد بنابراین به میرزا کوچک خان تقدیم کردم.
گفتند آلبوم را به عراق و افغانستان تقدیم کنید تا مجوز بگیرد
صحرایی ادامه داد: با خواننده ای به نام فرجام آلبومی کار کردیم که عمده ترانه هایش را من نوشته بودم. او دوستی نزدیکی با بابک بیات داشت و بابک یک ملودی به او هدیه داد که ترانه من با عنوان «شهرزاد قصه گو» بود. ترانه ای به اسم حسرت فریاد در آن آلبوم داشتم که آلبومم هم به همین اسم شد. روی جلد آن طرحی کشیده شده بود که انگار کسی داشت فریاد می زد و روی دهانش خط خطی شده بود. به خاطر این ترانه جلوی کل آلبوم را گرفتند و گفتند در خطر اول سیاه نمایی می کنی. من نوشته بودم «گریه کن اگه تو کوچه سایه سایه ترس دشنه ست / اگه آسمون هنوزم به خون پرنده تشنه ست» دو بیت میانی هم بود که نوشته بودم: «پشت سر تاریکی بود و روبرو جوخه پاییز/ همه پلها شکستن اما از خواب نپریدیم/ با غم و حسرت فریاد به ته قصه رسیدیم/ خسته ایم از بس که اینجا بی صدا نفس کشیدیم» این ترانه خیلی مشکل زا و جلوی کل کار گرفته شد. موسیقی کار هم ضبط شده بود و ارکستر زیاد داشت. با کلی رایزنی مشمول عطوفت و رافت شدیم و گفتند روی جلد آلبوم نوشته شود تقدیم به مردم عراق، افغانستان و فلسطین. آن زمان چون آمریکا به عراق و افغانستان حمله کرده بود روی آلبوم کار را به این کشورها تقدیم کردیم.
وی تصریح کرد: هیچوقت این موارد به صورت مکتوب اعلام نمی شد. ایرادها کتبی زیر ترانه ها نوشته می شود اما اینطور مسائل نوشته نمی شود. آن موقع با مدیر کل دفتر موسیقی جلسه گذاشتیم و او ما را همراهی و مشکلمان را حل کرد… هیچ وقت عذاب مواجهه با ممیزی از بین نمی رود. اتفاقا هرچه سن بالاتر می رود این تفسیرها بیشتر آزارت می دهد.
رویکرد نظارت بر آثار در هیچ دولتی تغییر نمی کند
ضابطیان در ادامه پرسید وقتی که روند این ایرادها را از 22 سالگی تا امروز در ذهنت بررسی می کنی چه تغییراتی می بینی، صحرایی تاکید کرد: هیچ تغییری نمی بینم. ساختاری وجود دارد که هر کسی در آن ساختار قرار می گیرد مجبور به انجام همین کارها است. رویکرد همین است. دولت ها و سیاست ها عوض می شوند اما رویکرد نظارت بر آثار هنری هیچ تغییری نمی کند.
اغلب در ممیزی ها تفسیر شخصی میبینیم
وی در پاسخ به اینکه این رویکرد ایدئولوژیک یا محافظه کارانه از ترس این است که آن آدم ها جایگاه و شغل شان را از دست ندهند؟ توضیح داد : اغلب اوقات تفسیر و غرض ورزی شخصی می بینم. سال هاست به این نتیجه رسیده ام. وقتی در شورایی یک نفر کاری را رد می کند و فرد دیگری در همان شورا می تواند به تو مجوز بدهد یعنی این مشخصا فقط ساختار نیست استفاده شخصی از ساختار است. به همین دلیل در دوره های مختلف این را تجربه کردیم که سلیقه و غرض ورزی شخصی نقش پررنگ تری دارد.
صحرایی اذعان کرد: در کلیت روندی فرقی نمی کند. اصلا مهم نیست رئیس جمهور و وزیر ارشاد چه کسی است و سیاست ها چیست. همیشه این اتفاق ها وجود دارند.
گفتند کلمات بوسه، گونه و آغوش باید حذف شود
مجری برنامه «ساطور» در ادامه از او پرسید موردی داشتی که وقتی به کلمه ای ایراد گرفتند تفسیر عجیب و غریبی صورت بگیرد و برایت خنده دار باشد و صحرایی بیان کرد: بله. سال گذشته نمایشی روی صحنه بردم و دو سه ترانه در این نمایش داشتم و نمایشنامه را خودم نوشته بودم. ترانه ای بود که محمدرضا عیوضی در آغاز نمایش می خواند و بیتی داشت که نوشته بودم »مثل بوسه های بارون روی گونه ی شقایق / مثل آغوش یه معبد برای نذر یه عاشق / مثل آرامش ساحل واسه بی تابی دریا /مثل شوق خاک زخمی واسه رقص نسترن ها» اول گفتند بیت اول باید عوض شود بعد گفتند باید حذف شود. گفتند کلمات بوسه، گونه و آغوش باید عوض شود. برایم عجیب بود که آغوش معبد و در آغوش خداوند بودن چه ایرادی دارد. حتی در مورد رقص نسترن ها گفتم شاید باد بوزد و نسترن ها برقصند ایراد داشته باشد. ولی معبد را به آغوش خداوند تشبیه کردن چه ایرادی داشت؟ بارها رفتیم و صحبت کردیم تا حل شد و توانستیم همین کار را اجرا کنیم.
ضابطیان پرسید این ایراد را برای اجرا در تئاتر گرفتند یا برای انتشار عمومی و صحرایی پاسخ داد : لطف کردند و گفتند در تئاتر اجرا شود چون طیف مخاطب کمتری دارد و برای انتشار عمومی عوض شود که برای انتشار عمومی هم عوض نکردم و منتشر شد.
هرگز صدای ترانه و هنر خیزش و التهاب ایجاد نکرده است
مجری برنامه «ساطور» در ادامه پرسید هیچوقت صدای تو و ترانهسرایان دیگر آنقدر بلند بود که کسی بخواهد از آن بترسد و صحرایی جواب داد: هرگز اینطور نبود. در هیچ دوره تاریخی آثارهنری نتوانستند التهاب یا خیزشی را در حدی ایجاد کنند که باعث تغییر سیستمی شود. هنر در گذر زمان اندیشه و رویکرد و نگرش ایجاد می کند و نمی تواند در لحظه التهاب و خیزش ایجاد کند. اگر همین صدسال اخیر را در ایران و سرزمین هایی که شبیه ما هستند مرور کنیم هنر به آن اندازه ای که حاکمان تصور می کنند خطری برای حاکمیت ها ندارد. اتفاقا رویکرد با سانسور و ممیزی بیشتر به ضرر حاکمان است.
وی تصریح کرد: هنرمندان همیشه در محدودیت به خلاقیت های عجیبی می رسند و آن خلاقیت زیرمتن ها و لایه های درونی بیشتری در آثار ایجاد می کند و اگر قرار است نقدی صورت بگیرد بیشتر به ضرر حاکمیت است. بنابراین چه در این سال های که خودم فعالیت می کنم و چه دوران های قبل از خودم با رصد متوجه شدم همیشه این هوش وجود نداشته است که مواجهه آگاهانه ای با این بخش از هنر صورت بگیرد.
این ترانه سرا بیان کرد: مثلاً از آقای شماعی زاده شنیدم که یک روز در شورای رادیو درباره ترانه مرداب گفته بود وقتی من این ترانه را برای مجوز دادم آستین کوتاه تنم بود و الان پالتو تنم است. تفسیری وجود داشته که گفته بودند شاعر، مرداب را بخشی از جامعه دانسته است و سیر تکاملی این پرسونا زاویه ای با حاکمیت دارد. یا ترانه مترسک که به عروسک تغییر نام یافت. اردلان سرفراز در کتابش نوشته است که به خاطر این ترانه او را در استودیو دستگیر می کنند. یا ترانه «چشم من بیا منو یاری بکن» دوره ای یکساله یا دوساله مجوز دریافت نمی کرده است . قرار بوده داریوش این ترانه را اجرا کند اما بعد گوگوش ترانه را می برد و مجوز اجرای آن را می گیرد.
گفتند ترانه ات زن ستیز است!
ضابطیان پرسید آن زمان مهم بوده است که کدام خواننده ترانه را برای مجوز ببرد و اصلا خواننده ها ترانه را می بردند ؟ صحرایی گفت : گاهی اوقات اینطور بود. همین حالا هم در دل نظارتی که وجود دارد اشخاصی هستند که نگاه روشن تر و همراهی دارند و یکسری از مشکلات را حل می کنند. مثلا خود من هم تجربه کردم. در همین چندسال اخیر زمانی که دکتر الله یاری مدیر کل دفتر موسیقی بود خیلی به حل شدن مشکلات کمک می کرد . مثلاً ترانه ای داشتم که سیامک عباسی خوانده بود و این ترانه رد شد. برای شروع ترانه که من گفته بودم «من یه عمری با خودم جنگیده بودم /عمری از هرچی زنه ترسیده بودم / خیری از خودم دلم ندیده بودم». این را کامل رد کردند و گفتند زن ستیز است! گفتم ترانه عاشقانه است و زن ستیز نیست.
گفتم اصلا من دوست دارم با خدا راحت صحبت کنم!
او افزود : ترانه عاشقانه مثبتی بود و کمی گلایه داشت. تفسیر مثبتی از معشوق در این ترانه وجود داشت. مشکل این ترانه را آقای الله یاری حل کرد. او اعلام کرد که به نظرم مشکلی ندارد. ترانه دیگری بود که بابک جهانبخش خوانده بود و از دو بخش آن ایراد گرفتند و به همین دلیل ترانه اجازه انتشار نداشت. یک بیت که نوشته بودم «وقتی بارون تموم شد ماهو از شاخه ها بردار/ کمی از عطر تنت رو به غروب کوچه بسپار» گفتند عطر تن باید برداشته شود. یک بیتی هم داشتم که «شب به عشق دیدن تو طرحی از شوق و امیده/ دیگه دستای خدا هم عطر عود و قهوه میده» و گفتند دستهای خدا اصلا قابل انتشار نیست و گفتم اصلا من آن شبانی هستم که با حضرت موسی مواجهه پیدا کرد که می گوید «تو کجایی تا شوم من چاکرت/ چارقت دوزم کنم شانه سرت» من می خواهم با خدا اینطور صحبت کنم. این مشکل را هم آقای اللهیاری حل کرد.
وی با بیان اینکه دکتر اللهیاری بعد از سالها برای حسین زمان مجوز کنسرت گرفت، یادآور شد: حسین زمان به خاطر مواضعش، که از آن کوتاه نمیآمد، اجازه کار نداشت. حتی من هم چند ترانه با حسین زمان کار کرده بودم که گفتند برای اجرا در کنسرت باید تغییر کند. ولی همیشه افرادی هم بودند که نگاه دیگری داشتند؛ نگاه روشنتر، نگاه همراهانهتر. تعداد این افراد طبیعتاً اندک بوده ولی بالاخره هستند.
گیری که به ترانه امیرعباس گلاب دادند
صحرایی با اشاره به همکاریاش با امیرعباس گلاب در ترانه «بریم دریا»، افزود: سرِ یک بیت این شعر به چالش خوردیم. من نوشته بودم: «تا آخر جاده بمون تو آغوشم،این لحظهها رو به دنیا نمیفروشم.» گفتن این «بمون تو آغوشم» باید عوض بشه، مخصوصاً که از اول تا آخر جاده است! بعد من عوضش کردم و نوشتم: «تا آخر جاده، با رویات همآغوشم.» بعد که آن مسئله حل شد، بیت بعدی به مشکل خورد: «دستاتو میگیرم، بارون شروع میشه، موهاتو میبوسم، شب زیر و روشن میشه…» گفتند: «بوسیدن مو» دیگر اصلاً… نه، این اصلاً نمیتواند مجوز بگیرد!
صحرایی با بیان اینکه در گذر سالها، قدری حساسیت روی ترانههای عاشقانه کمتر شده، تاکید کرد: اگر فکر کنند شما شخصی هستید که قدری در لایههای درونی کارت ممکن است معانی خاصی وجود داشته باشد،… آن موقع، قدری دقیقتر میشوند. البته در تمام این دورهها، طبق تجربه خود من، ترانههایی که فکر میکردم به مشکل بخورند، بی مشکل مجوز گرفتند. مثلاً ترانهی «فقط نگاه میکنم» که حامی اجرایش کرد. «وقتی ستاره میشکفه تو دستِ سرخ پنجره، وقتی شب از حادثهی بارون و بوسه میگذره…» فکر میکردم این «بوسه» به مشکل بخورد، ولی هیچ ایرادی نگرفتند. یا ترانهای که مانی رهنما به اسم «فردا که شد» خواند. حقیقتاً من اصلاً فکر نمیکردم به آن مجوز بدهند. نوشته بودم: «فردا که شد، زندگی رو شکلِ خودت تجربه کن، این بار تو، به جایِ ما، آزادی رو ترجمه کن…» حدود یک ماه بعد از انتشار، از جای دیگری برای ما پروندهسازی شد، اما خودِ دفتر موسیقی و حراست دفتر موسیقی پشت ما درآمدند.
وی تصریح کرد: یکی از خبرگزاریها یک یادداشت منتشر کرده و تفسیر عجیبی از این ترانه ارائه داده بود. نوشته بودند که بابک صحرایی و مانی رهنما گفتند «ما انقلاب کردیم، اشتباه کردیم، شما نکنید!» خب، من که بعد از انقلاب به دنیا آمده ام! فروردین پنجاهوهشت. مانی هم متولد پنجاهوسه است؛ او هم در پنج سالگی نقشی در انقلاب نداشته اصلاً! چه ربطی دارد؟ خیلی تفسیر عجیبی بود.
توقیف باعث شد سنتوری بیشتر دیده شود
صحرایی در پاسخ به ضابطیان که می گفت با یک ترانه، یا فیلم سینمایی، یا تئاتر، اتفاقی نمی افتد و خیلی وقتها با ممنوع کردنش حتی به آن کمک میکنند، تصریح کرد: بله، بله، دقیقاً. مثلاً درباره فیلم «سنتوری» حواشیای که برایش پیش آمد باعث شد خیلی بیشتر دیده شود.
وی با بیان اینکه پرکارترین ترانهسرای بعد از انقلاب است، یادآور شد: حدود هزار و سی ترانه از من اجرا شده است. در وزارت ارشاد، در دورههای مختلف، آدمهایی بودند که واقعاً حضورشان سازنده بود. مثلاً زندهیاد مشفق کاشانی، زندهیاد حسین آهی، آقای اسرافیلی، آقای بیگی، آقای حبیبآبادی… حضور اینها باعث خوشحالی بود، چون دستکم شعر را میشناختند. یا مثلاً خودِ عبدالجبار کاکایی در دورههایی که در بخش شعر فعال بود، خیلی تأثیرگذار بود. زنده یاد بهمنی مخصوصاً در مواقعی که تفسیرهای عجیبی از شعرها صورت میگرفت، خیلی کمک می کرد.
وقتی ورود ناصر چشم آذر به صداوسیما ممنوع بود!
این ترانه سرا درباره ممنوعیت های پیش آمده برای همکارانش گفت: ناصر چشمآذر در دورهای ممنوعالورود به صداوسیما بود. در همان دوره یک سریال را آهنگسازی میکرد، فکر میکنم یکی از کارهای خسرو ملکان بود. او چون ممنوعالورود بود، ارکستر در استودیوی صداوسیما ضبط میکرد، ولی خودش تلفنی کار را میشنید و نظر میداد!
وی با نام بردن از بابک بیات، نیما مسیحا، تورج شعبانخانی که مشکلات مشابهی برایشان پیش آمده، یادآور شد: آقای بهمن مفید برای چند کار عروسکی گویندگی میکرد، ولی اسمش را نمیتوانستند در تیتراژ بنویسند! یک بار از او جمله عجیبی شنیدم که هنوز در ذهنم مانده. به او گفتم: «شما از سال ۴۸ تا ۵۷ توی سینما کار کردی. در 9 سال، کلی فیلم بازی کردی و با همون 9 سال فعالیت، اینقدر در ذهن مردم ماندی. چه احساسی داری وقتی برمیگردی و پشت سرت را نگاه میکنی؟ اینکه در اوج موفقیت و جوانی سیوپنج، سیوشش سالگی ممنوع شدی و دیگه نتوانستی کار کنی؟»
صحرایی ادامه داد: او جواب خیلی عجیبی داد. گفت: «من اینطور نگاه نمیکنم که بدشانس بودم. میگویم چقدر خوشبخت بودم که توانستم 9 سال کار کنم و ماندگار شدم. من اینطوری نگاه میکنم.» ولی به هر حال، وقتی یک هنرمند را از کار کردن محروم میکنید، میشکند، اگر برای من پیش بیاید، دچار نوعی مرگ میشوم.
ملک مطیعی می گفت من برای این ها با عراقی ها فرقی ندارم!
این ترانه سرا با اشاره به تاب آوری نسل قبل که در یک روز تا پایان عمر ممنوع الکار شدند اما دوام آوردند، با نام بردن از ناصر ملکمطیعی درباره او گفت: یک بار جمله ای از او شنیدم، واقعاً انسان فرهیخته و حکیمی بود. میگفت: «من دوران جنگ دوست داشتم با همین سنی که داشتم، به جبهه بروم و دلم میخواست کاری انجام بدهم ولی عذاب من این بود که حتی مرا نمیپذیرفتند. من هیچ کاری نمیتوانستم انجام بدم. نگرشی نسبت به من وجود داشت انگار که من با عراقیها فرقی ندارم…»
جمله دردناکی که مرتضی عقیلی بازیگر فیلمهای فارسی بیان کرد
صحرایی تصریح کرد: حالا خدا را شکر مشکل مرتضی عقیلی حل شد و حتی فیلمی بازی کرد که قرار است به زودی اکران شود ولی او جمله خیلی دردناکی گفت.«من اگر یک خلاف اجتماعی بزرگ انجام داده و مثلاً محکوم به 20 سال، 30 سال، 40 سال زندان شده بودم، الان تمام شده بود و آزاد شده بودم، میتوانستم مثل آدمهای عادی زندگی کنم. ولی الان، با اینکه این همه سال گذشته، هنوز هم نمیتونم مثل مردم عادی زندگی کنم. فعالیت هنری من با کدام جرم اجتماعی برابری میکند؟!»
رویم نمی شود بگویم درباره شاکردوست و کریمی چه گفتند
وی با بیان اینکه وقتی که صرف مواجهه با ممیزی در این سالها شده می توانست برای خلاقیت صرف شود، یادآور شد: من با چنین تفسیرهای عجیبی در روزنامهنگاری هم مواجه شده بودم. مثلاً مجله «هفت نگاه» را منتشر میکردم که خودم سردبیر و ناشرش بودم. در اولین شماره مجله، عکس الناز شاکردوست را روی جلد گذاشته بودم، چون اون موقع همزمان پنجـششتا از فیلمهایش اکران شده بود. دلیل انتخابش هم این بود که توضیح داده بودم این فیلمها مربوط به تولیدات 6 ماه یا یک سال اخیر نیستند، بلکه فیلمهایی از سالهای مختلف بودند که همزمان به نمایش درآمده بودند. با اینحال، از نحوه ایستادن الناز شاکردوست در عکسی که روی جلد زده بودیم، تفسیر عجیبی کردند و کلمهای به من گفتند که واقعاً شرمآور بود.
صحرایی تاکید کرد: در شماره دیگری از مجله عکس نیکی کریمی را روی جلد گذاشته بودم. یادم نیست نوروز ۸۹ بود یا ۹۰، شاید هم ۹۱. در آن شماره نیکی کریمی، رامبد جوان و حامی را دعوت کرده بودم. ماشین بنز کلاسیکی مدل ۱۹۵۹ بود؛ یکی از دوستان این ماشین را داشت و به باغی در ولنجک آورد. ما یک عکس جلد خیلی قشنگ گرفتیم و یک سری عکس تکی هم از هرکدام انداختیم. چند شماره بعد، مصاحبه ای با نیکی کریمی انجام دادم که خوب هم از آب درآمد؛ برای جلد عکس نیکی کریمی را داشتیم که جلوی ماشین ایستاده و یک چتر دستش بود، لباس تابستانی هم پوشیده بود. بعد از انتشار، اخطار فرستادند و مرا خواستند. گفتند: «این استفاده ابزاری از چهره زن است!» من گفتم: «چطور؟!» گفتند: «این چهرهای که شما منتشر کردید، این خیلی… (کلمهای گفتند که واقعاً توهینآمیز بود).»
وی ادامه داد: من به آنها گفتم: «چهره خانم نیکی کریمی یا هر بازیگر خانمی روی سردر سینماها هم هست. اینجا چهرهها در ابعاد سه سانت در دو سانت است، تازه فقط صورت دیده میشود اما روی سردر سینماها در ابعاد چند متری عکسها زده میشود.» شرم دارم بگویم آن موقع چه جملهای به من گفتند…
این ترانه سرا در پایان برنامه با بیان اینکه بیمه ندارد، گفت: در هیچ حوزهای از هنر، چه موسیقی، چه تئاتر، چه سینما یا مطبوعات، هنوز بیمه نیستم. ترانهسرا اگر بخواهد بیمه شود معمولاً باید به خانه موسیقی برود. موسیقی پاپ آنقدر مورد قبول آن بخشها نیست، ولی خب کمکهایی میکنند. گاهی شعرهارا در قالب موسیقی سنتی یا کلاسیک طبقهبندی میکنند تا بشود صاحب آن را بیمه کرد.
۲۴۲۲۴۳



