تاریخ ایران

خاطرات ناصرالدین‌شاه: دست چپ، دخمه داود، مقبره سلاطین قدیم عجم است

از سطح زمین سنگ را تراشیده، الی پانزده ذرع رفته‌اند بالا – خیلی صاف پهن – آن‌جا دخمه را بسیار خوب حجاری کرده و سوراخ کرده‌اند؛ قبر پادشاه آن‌جا است. از دخمه هم الی بالای قله کوه یک‌پارچه سنگ صاف است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز پنجشنبه ۱۶ شعبان ۱۲۸۷ (۱۹ آبان ۱۲۴۹) نوشت: امروز باید به سرپل‌ذهاب برویم. دو فرسنگ و نیم راه است الی سرپل، اما اردو گذشته به قره‌بولاغ رفته بود که از سرپل الی آن‌جا نیم فرسنگ راه است.

صبح با کمال کسالت برخاستم، سوار کالسکه شده راندیم رو به مغرب. طرفین راه همه کوه‌های سخت است و سنگی که به هیچ وجه عبور ممکن نیست و عرض دره هم تنگ بود. راه کالسکه همه سنگ بود – بسیار بسیار بد. لابد به کالسکه نشسته بودم. یک فرسنگ و نیمی راندیم، پیاده دست چپ به ناهار افتادیم. دهی در سمت دست راست پیدا شد، «بشیوه» می‌گفتند، نزدیک بود. دهات و مزارع زیاد کوچک محقر. بعضی خانه کپری در طرفین راه خیلی بود. ایلات چادرنشین و رمه گوسفند زیادی در صحرا بود. ایلات اغلب سنجابی بودند که می‌خواستند بروند خاک روم.

بعد از ناهار برخاستم، قدری روزنامه [روزنوشت] دیروز را نوشتم. اول امروز چُرتی کوچکه – به ابهت کیکاووس – هنوز ناهار نیفتاده، دوان‌دوان آمد، یک درّاج توی کیسه آورد. گفت با قوش گرفتم. سیاچی میاچی، تیمور و غیره و جمیع قوشچی‌ها، سفها، مملی با دست شکسته و غیره وغیره، صبح تاریک برای دراج رفته بودند، همه‌جا را به هم زده بودند؛ خیلی دراج بوده است، شکار کرده‌اند. جِر آمدم. تیمور هم دراج فرستاده بود. پاشاخان مظفرالدوله که با صد سوار از آذربایجان آمده است و حالا در خانقین است، ده تا دراج فرستاده بود. دراج‌های آن‌جا را هم خان به هم زده است.

خلاصه راندیم تا به تنگه رسیدیم – کوچک – که اسمش تنگه و دماغه کَل است. از آن‌جا گذشته کوه‌های دست چپ و راست دورتر می‌شود، اما هرده‌هورده باز هست. سوار اسب بودم. از طرف دست چپ، کوه سنگی سختی کشیده شده است. ده کثیفی هم پهلوی آب تنگه بود. در این کوهِ سختِ دست چپ، معیر گفت دخمه داود، مقبره سلاطین قدیم عجم است؛ اما حالا مشهور به دخمه و دکان آهنگری داود است و در این‌جاها حضرت داود را می‌پرستند. رفتم برای تماشا. از راه کمی دور بود. ابتدا سنگ بسیار سفیدی در وسط صحرا، دامنه این کوه افتاده است. زمین مثل کَره و کف صابون که روی هم چیده باشند و به این رنگ، به این‌جور در این نواحی به هیچ وجه سنگی نیست. از دور مثل یک بار پنبه می‌ماند. می‌گویند لُرها که این کَره مال پیرزنی بوده است، حضرت داود قدری از آن کره خواسته است، پیرزن نداده؛ کَره‌ها سنگ شده است.

خاطرات ناصرالدین‌شاه: دست چپ، دخمه داود، مقبره سلاطین قدیم عجم است

بعد رفتم زیر تنگه، یک خانه گلی کوچکی، درویشی آن زیر ساخته است، مشغول عبادت است. یک درخت هم بود. درویش در توی دخمه ایستاده بود. از سطح زمین سنگ را تراشیده، الی پانزده ذرع رفته‌اند بالا – خیلی صاف پهن – آن‌جا دخمه را بسیار خوب حجاری کرده و سوراخ کرده‌اند؛ قبر پادشاه آن‌جا است. از دخمه هم الی بالای قله کوه یک‌پارچه سنگ صاف است. صارم‌الدوله یک نفر آدم آورده بود از سنگ رفت بالا به دخمه، بسیار کار غریبی کرد! درویش هم از دخمه آمد پایین، خیلی کار بود، کار هیچ‌کس دیگر نیست.

قدری ایستاده، آمدیم باز سوار کالسکه شدم. میرشکار و صارم‌الدوله را فرستادم بروند دراج‌ها را قرق کنند بعد راندیم. راه کالسکه سنگ و بد بود. تا رسیدیم به سرپل. پلی است سرچشمه کهنه قدیم، قدری خراب است. اسم رودخانه الوند است، منبعش از کوه‌های بالای ریجاب می‌آید. کاروانسرای خوبی بود؛ از بناهای شیخ‌علی‌خانی است، محمدحسین‌خان قراگوزلو تعمیر کلی کرده است. آبی که حالا می‌آمد، آب صاف خوبی بود، به قدر شش هفت سنگ آب می‌شد. بعد راندیم. نیم فرسنگ بالاتر از سرپل، ده قره‌بلاغ اردو افتاده است. دو سه سنگ آب بلکه پنج شش سنگ آب دارد که می‌رود قاطی رودخانه می‌شود.

سه ساعت به غروب مانده وارد منزل شدیم. چاپاری به طهران فرستادم. بسیار کسل بودم، سرم درد می‌کرد – کمرم – سرماسرمام می‌شد. عصری یک دست اماله شد. شب را هم به کسالت خوابیدم.

به سرپل نرسیده، علی‌رضاخان در طرف دست راست دامنه کوهی لب رودخانه الوند را نشان داد گفت: «وقتی که خشت‌های طلا را می‌بردم، شانزده روز با زن و مادرم و غیره این‌جا چادر زده ماندیم.» می‌گفت: «در سنگ دو صورت هم کنده‌اند از قدیم.» در زیر دخمه داود که امروز دیدم، یک شکل از سنگ درآورده‌اند؛ اما حجاری خوبی ندارد. شخصی است رو به آفتاب ایستاده عبادت می‌کند. شکلش هم کوچک است، زیاد بزرگ نیست.

دهاتی که در دست راست و چپ امروز واقع بود:

دست چپ: دهی نیست تا دماغه داود، از آن به بعد قلعه‌شاهین و محال آن است که مال کلهر است.

دست راست: بشیوه، چالَکَه، علی‌کرده، دولتیار، کدخدافتاده، جلاله‌وند می‌نشیند – جماعت کیخسرو، باپیره.

سرپل و این محال و گردنه سرطاق مشهور است به حَلوان. همان حلوان است که هارون‌الرشید تقسیم کرده، سرحد میانه ملک امین و مامون قرار داده بود.

اسامی کوه‌های دست راست و چپ:

دست راست تا اول جلگه سرپل: زنگالیان، بعد بان‌زرده، محال ریجاب و یاران و زرده در پشت و حوالی این کوه بان‌زرده واقع است.

دست چپ: اول گل‌مَحرماد، بعد گل‌داوود، بعد گل سرپل است کوهی که قلعه‌شاهین در دامنه اوست، معروف به دونوشک است. محال دیزه و کیلان پشت کوه دونوشک است، از آن‌جا راهی است به ایوان.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۱۴۰-۱۳۸.

۲۵۹

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا