تاریخ ایران

خاطرات مظفرالدین‌شاه: مردم صربستان خیلی فقیر و کم‌بضاعت‌اند

شخص که آن عمارات عالیه و آثار عظیمه و اعمال بزرگ اروپا را ملاحظه می‌کند وقتی به این‌جاها رسیده این وضع‌ها را می‌بیند تفاوت درجات ترقی و تنزل و اختلاف مراتب تمدن را سیر کرده از کنه امور آگاه می‌شود و مایه بسی تعجب است که این انسان همان نوع انسان است…

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، مظفرالدین‌شاه قاجار سفر نخست خود به فرنگ را در ماه آخر سال ۱۳۱۷ ه ق. آغاز کرد. او شرح همه روزهای این سفر را به صورت روزنوشت به نگارش درآورده است. در ادامه روزنوشت روز جمعه سوم جمادی‌الآخر ۱۳۱۸ (ششم مهر ۱۲۷۹) او را می‌خوانیم، (این متن از سفرنامه نخست مظفرالدین‌شاه به فرنگ است):

امروز صبح که از خواب برخاستیم فرستادیم وزیرهمایون را آوردند، روزنامه [روزنوشت] روز قبل را فرمودیم نوشت. به واسطه این‌که دیشب از بس صوت ترن راه‌آهن‌های مختلف که در عبور و مرور بود به گوش می‌رسید و مانع از استراحت بود، خواب‌مان نبرده صبح هم در ساعت شش که ترن حرکت کرد برخاستیم، خیلی کسل بودیم.

هوای این‌جا در نهایت گرمی بود. لباس‌مان را درآورده قدری خوابیدیم. بعد برخاسته ناهار خوردیم. طبیعت زمین و کوه و هوای این مملکت خیلی فرق با فرنگستان دارد و شبیه به خاک ایران و صفحات مشرق‌زمین است. رعایا با لباس‌های شبیه به گیلک و مازندرانی بعضی اسب‌سوار. چوپان‌های این‌جا همه با لباس‌های کثیف مشغول چرانیدن خوک و گوسفند هستند. جنگل‌های کوچک هم دارد.

طرف عصر به بعضی کوه‌ها و دره‌ها رسیدیم که خیلی شبیه به بابا باغی و دره دیز گلین‌قیه آذربایجان است و از نقاط اطراف طهران به دره جاجرود و حدود آن‌جا شباهت کامل دارد و همه‌جا کوه و نشیب و فراز زمین را بریده و هموار کرده راه‌آهن را برده‌اند. امروز از پنج تونل گذشتیم که یکی بزرگ و چهار دیگر کوچک بود.

حاصل زراعت این حدود تماما زرت [ذرت] است. مردم سربستان [صربستان] خیلی فقیر و کم‌بضاعت‌اند؛ اغلب ممر معاش و راه دخل‌شان این است که گله خوک را چاق و فربه کرده به فرنگیان می‌فروشند. از قراری که گفتند سالی بیست ملیون [میلیون] خوک از سربستان به خارجه فروخته می‌شود.

صحراهای این حدود اغلب کوه و تپه و جنگل‌های کوچک دارد. آبادی و عمارات بسیار کم است همین‌طور آمدیم تا یک ساعت از شب گذشته به سرحد [مرز] سربستان که اول خاک بلغارستان است، رسیدیم. این‌جا مهمان‌داران سربی مرخص شدند و از بلغارستان سرباز و موزیک در جلوی گار [ایستگاه اصلی] راه‌آهن حاضر بود. با یک نفر از وزرای بلغاری و یک نفر صاحب‌مصب نظامی این ایالت که به رسم مهمان‌داری آمده بودند اطاق‌های ترن ما را هم عوض کرده واگون‌های ترن مخصوص نواب پرنس بلغارستان را آورده بودند.

تا این تغییر و تبدیلات می‌شد، ما در جلوی گار که صندلی و قالی و میزی گذارده بودند، قدری نشستیم. خیلی تاریک و مختصر بود. شخص که آن عمارات عالیه و آثار عظیمه و اعمال بزرگ اروپا را ملاحظه می‌کند وقتی به این‌جاها رسیده این وضع‌ها را می‌بیند تفاوت درجات ترقی و تنزل و اختلاف مراتب تمدن را سیر کرده از کنه امور آگاه می‌شود و مایه بسی تعجب است که این انسان همان نوع انسان است که در آن نقاط زمین به آن مقامات عالیه و درجات ترقی و عظمت و علم و صنعت رسیده و در این نقاط زمین به اقرب جوار هنوز درجه طفولیت مانده و تازه می‌خواهد جانی بگیرد، اگرچه این طرف‌ها هم حالا همه قسم اقدامات کرده و شروع به کار نموده‌اند ولی است که «زین حسن تا آن حسن فرقی است ژوف».

خلاصه یک نفر از صاحب‌منصبان محترم دولت عثمانی هم که همیشه در بلغارستان به جهت امور آن‌جا متوقف است، با اجزای خودش در این‌جا شرفیاب شد. خیلی مرد آبرومندی به نظر آمد. منتظم‌السلطنه پسر صدیق‌الملک مرحوم هم که از طرف دولت ایران به سمت وزیر مقیمی آژان دیپلوماتیک بلغارستان است و متوقف صوفیه می‌باشد با اجزای سفارت خود به حضور آمد.

بعد از قدری توقف که ترن‌ها عوض و بدل و بارها حمل‌ونقل شد، داخل ترن شده حرکت کردیم. زمانی نگذشت که به شهر صوفیه پرنس‌نشین بلغارستان رسیدیم صدای موزیک نظامی بلند شد و نواب پرنس فردیناند پرنس بلغارستان که با امنای خودشان در گار حاضر شده بودند، از جلوی ترن دیدیم ایستاده سلام نظامی دادند. ما هم جواب داده ایشان را دعوت به ترن نمودیم. آمدند بالا دست داده پس از قدری صحبت آمدیم پایین از جلوی صف سرباز گذشته احوال‌پرسی کردیم.

وضع سرباز و صاحب‌منصب بلغاری بعینه از روی وضع نظام روس تقلید و اقتباس شده است؛ چه لباس صاحب‌منصب و سرباز و چه در حالت و حرکات و فنون و آداب عسکریه معلوم می‌شود که از هر جهت دولت روس را مدل خود قرار داده‌اند و بسیار سربازهای خوبی بودند.

بعد به یکی از اطاق‌های گار که به جهت نشستن ما قرار داده بودند، رفته وزرا و همراهان خودمان را به نواب پرنس معرفی کردیم. ایشان هم امنا و کارگزاران خودشان را به ما معرفی نمودند. به قدر ده پانزده دقیقه آن‌جا نشسته میوه و شربتی صرف کرده با نواب پرنس قدری صحبت دشتیم. سن پرنس باید میانه چهل و پنجاه باشد. خلقتا بلندقد و تنومند و خوش‌اخلاق و خوش‌رو و مهربان هستند. ریش کمی زیر چانه دارند. کلاه پوست سفید و لباسی مثل لباس صاحب‌منصبان روسیه در بر داشتند.

بعد از طی صحبت آمدیم پای ترن با پرنس دست داده و وداع کرده آمدیم بالا. قرار شد در مراجعت که از این‌جا می‌گذریم مهمان پرنس باشیم. ترن ما حرکت کرد و به قدر هزار ذرع رفته متوقف شد. درواقع امشب را پهلوی شهر صوفیه خواهیم ماند و صبح ترن حرکت می‌کند.

منبع: مظفرالدین‌شاه قاجار، «سفرنامه فرنگستان، سفر اول»، تهران: شرق، چاپ دوم، ۱۳۶۳، صص ۲۱۵-۲۱۳.

۲۵۹

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا