بوعلیسیناهای این دوره کجایند؟

امروز علاّمۀ مطلق بودن و حکیم علیالاطلاق بودن، مفهوم سابق خود را از دست داده است. اگر این نکته ظریف را در نظر بگیریم، خواهیم دید که در عصر ما نیز بوعلیسیناها و زکریّای رازیها و خیامها و خوارزمیها حضور دارند.
جلال رفیع – ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات:
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذّت بیماری را
دفترچۀ «تقویم» را که ورق میزنید، برای هر موضوع ویژهای، روز معّینی را به همان نام و نشان میبینید. روز درختکاری، روز هوای پاک، روز طبیعت و روز محیطزیست، روز کارگر، روز معلّم، روز کارمند، روز داروسازی و روز پزشک. نزدیک است که «روز» کم بیاوریم و به شب متوسّل شویم. البته برخی از گرامیداشتها و بزرگداشتها از مرز روز و شب میگذرد و به هفته و دهه میپیوندد.
روز بزرگداشت ابوعلیسینا، روز بزرگداشت زکریّای رازی، روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی، سه فرصت مناسب است که قریب دو هفته از شهریور را به خود اختصاص میدهد. این سه تن در جایگاه برجستهترین مفاخر تمدن ایران و اسلام قرار گرفتهاند. در این میان، چهره پزشکی ابوعلیسینا با وجود فیلسوف بودنش، از همه مشهورتر و مشهودتر است. زکریای رازی کاشف الکل است و او نیز با دنیای طب و آزمایشگاههای طبّی پیوندی آشنا و آشکار دارد.
فقط ابوریحان بیرونی است که دارای شهرت خاصّی در این باب نیست، هرچند تألیفات پزشکی نیز داشته است. باید گفت که فارغالتّحصیلان دانشگاههای قدیم، به دلایل مختلف از قبیل نبوغ و استعداد دانشجو، محدوده کمّی و کیفی علوم و معارف بشری، نحوه زندگی، محیط اجتماعی، خصایص جامعه در عصر کشاورزی سنّتی و سایر ویژگیهای دوران تمدنهای کهن؛ وقتی از درس فراغت مییافتند، معمولاً همه کاره و همهفنحریف بودند.
آنان هم فقه میدانستند، هم فلسفه، هم تفسیر، هم ادبیّات، هم صرف و نحو، هم ریاضیات، هم هیأت و نجوم، هم طبابت و داروسازی. بنابراین حتّی ابوریحان بیرونی را هم چندان بیرون از این دایره نباید دید… (خصوصاً که میخواستیم به هرحال از او نیز که نام و نشانش افتخاری بر افتخارات تاریخیمان افزوده است، یادی کرده باشیم؛ بیآنکه بخواهیم این پرسش تاریخی را هم فراموش کنیم که: گیرم پدر تو بود فاضل…!؟)
برخی به حق میپرسند که چرا در این روزگار، بوعلیسینا و زکریّای رازی و ابوریحان بیرونی نداریم؟… داریم! امّا دلایلی را که در باب «همه کاره بودن و همه فن حریف بودن» دانشمندان ادوار قدیم برشمردیم، دوباره برشمارید. خواهیم و خواهید دید که امروز علوم و معارف بشری در همه رشتهها توسعهای شگرف یافته است و این یکی از اهّم دلایل است.
روزی روزگاری در اینجا و آنجا (از جمله در خراسان) برای فیلسوف و طبیب، مشترکاً واژه «حکیم» را به کار میبردند. پیرمردان و پیرزنان در دوران کودکی بعضی از ما و برخی از شما، میگفتند: «بچه مریض است، ببریدش پیش حکیم». و مرادشان طبیب بود. جالبتر این است که به مطب هم «محکمه» میگفتند. تازه، خیلی امروزی که میشدند و ناپرهیزی میکردند، میفرمودند: محکمۀ دکتر!
اگر واژۀ حکیم میتوانست طبیب و فیلسوف را به هم درآمیزد، واژۀ محکمه موجب میشد که صنف سوّمی هم به این دو افزوده شود. قاضی، قاضی دادگاه، قاضی محکمه. پس محکمۀ فیلسوف و طبیب و قاضی به ترتیب، حکمتخانه و مطب و دادگاه است. و حکمتخانه نیز همان مدرسه و دانشگاه است. آکادمی افلاطون؟
البته یادمان نرفته است که اجداد ما حتّی برخی از شاعران را نیز حکیم نامیدهاند. حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی. حکیم ناصرخسرو قبادیانی. حکیم عمر خیّام نیشابوری. حکیم نظامیگنجوی. و به نظر میرسد که این نام برازندۀ سعدی و حافظ و مولانا نیز بوده است. خیّام را در مغرب زمین، نخستین بار به عنوان عالم ریاضی و هیأت شناختهاند و سالهای سال رساله جبر و مقابلۀ او و «خوارزمی» را در دانشگاههای سابقهدار اروپا تدریس کردهاند.
با این همه، او امروز در جهان و ایران به سبب رباعیّاتش مشهورتر است تا به سبب ریاضیّاتش. پس مهمترین وجه اشتراک او با شعرای بزرگ، همان اشعار حکیمانهی اوست. همه شاعرانی که حکیم خوانده شدهاند، صرفنظر از علوم و معارف دیگری که در گنجینه درونی خود ذخیره داشتهاند، اهل ادب و فرهنگ و حکمت نیز بودهاند. حکمت چه به معنای خاص و چه به معنای عام. آنان حتی اگر با فلسفه رسمی و رایج هم بعضاً به مقابله برمیخاستهاند، باز هم خودْ حکیم بودهاند که به حکیم میتاختهاند!
امّا امروز؟… دامنۀ علوم و معارف در همه رشتهها چنان گسترده شده که چارهای جز «متخصّص شدن در رشته معیّن» باقی نمیماند. امروز دیگر نه تنها طبیب برای همۀ امراض نمیتواند نسخه بپیچد و نه تنها مثل آن طبیب قدیمی نمیتواند روی تابلوی مطب بنویسد: «متخصّص امراض کلیه و کلّیۀ امراض!»، بلکه در همان رشته تخصّصیاش نیز نمیتواند جامع علوم و فنون باشد.
سالها پیش تر، روزی طبیبی که از همکلاسیهای قدیمی و صمیمی است، در خصوص درمان بیماری چشم کسی گفت:«من نمیدانم، من نمیتوانم». با تعجّب از او پرسیدم: «مگر شما چشمپزشک متخصص و جرّاح چشم نیستید؟» گفت:«چرا هستم، ولی در کدام بخش چشم؟!…»
و سپس توضیح داد که چشم آدمی نیز مثل «جسم آدمی» که روزی طبیب واحد میطلبید و حالا دهها طبیب برای بخشها (عضوها) مختلف آن طلب میکند، تقسیمات گوناگون و بخشهای متعدد پیدا کرده است. امروز من باید بگویم در کدام قسمت و کدام بخش از چشم تخصّص دارم. چنان که دیروز میگفتند در کدام قسمت و کدام بخش از جسم تخصّص دارند!
امروز علاّمۀ مطلق بودن و حکیم علیالاطلاق بودن، مفهوم سابق خود را از دست داده است. اگر این نکته ظریف را در نظر بگیریم، خواهیم دید که در عصر ما نیز بوعلیسیناها و زکریّای رازیها و خیامها و خوارزمیها حضور دارند. همچنان که فارابیها و بیرونیها و ابنرشدها و ابنخلدونها نیز حیّ و حاضرند.
در جامعۀ پزشکان ایران، کم نیستند کسانی که خوش درخشیدهاند و بسیار اتفاق افتاده است که پزشکان برجسته خارجی، بیمار سفرکرده به اروپا و آمریکا را با ذکر نام و نشان به همتایان و همکاران ایرانیشان در داخل کشور(ایران) ارجاع دادهاند.
شاید باید خطاب به طبیبان این روزگار گفت:
گر «حکیمانه» بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذّت بیماری را