ایالاتمتحده ثروت نجومی رضاشاه در آمریکا و اروپا را افشا کرد! +جزئیات

بر اساس اسناد وزارت امورخارجه آمریکا و اداره خزانه داری این کشور رضاشاه مبلغی در حدود ۱۵۰ میلیون دلار در اروپا و آمریکا سرمایه داشته است.
به گزارش «اطلاعات آنلاین» محمدقلی مجد، محقق ایرانی مقیم آمریکا در کتابی با عنوان رضاشاه و بریتانیا بر اساس اسناد وزارت خارجه و امور خزانه داری آمریکا که توسط دانشگاه فلوریدا در سال ۲۰۰۱ منتشر شده است، درباره دوران پهلوی اول مینویسد: فاصله زمانی سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۱ در تاریخ ایران بیشتر به یک خلأ میماند. برغم کتابهای تاریخی متعددی که نوشته شده است، اطلاعات بسیار ناچیزی از این دوره در دست است. قحطی اسناد و مدارک تاریخی را میتوان از انتشار فقط یک جلد مدارک مربوط به رضاشاه، ایران علاوه بر تحمل ۲۰ سال وحشیگری رژیم پس از سال ۱۹۲۱، شاهد غارت ثروتهای خود به دست انگلیسیها و شریک شان، رضاخان، بود که غارت سازمان یافته نفت از آن جمله است.
درآمدهای نفتی ایران در اروپا
اسناد وزارت خزانه داری و وزارت امور خارجه آمریکا جزئیات فراوانی از این غارت بزرگ به دست میدهد. در یکی از همین گزارشهای مفصل، نحوه غارت نفت ایران بین سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۵۱، و مبالغ هنگفتی که انگلیس با تخلف هایش از پرداخت آنها به ایران «دریغ» کرد، آمده است. نکته جالب توجه در این گزارش، وفور آمار و کلان بودن مبالغی است که در آن ذکر شده است.
گزارشی که در فصل ۶ بررسی میکنیم، شامل اطلاعات و روشن بینی خاصی است که نمونه آن در سایر مطالعات مربوط به تاریخ نفت ایران یافت نمی شود. طبق این اسناد و مدارک، در حالی که بخش عمده ای از ثروت نفتی ایران را انگلیسیها به سرقت میبردند، همان مقدار ناچیزی هم که باقی میماند، رضا شاه میدزدید.
متعاقب سقوط رضا شاه در سال ۱۹۴۱، محمد مصدق و شخصیتهای دیگر مدعی شدند که بیشتر درآمدهای نفتی ایران به بهانه خرید سلاح از حسابهای بانکی شخصی شاه در اروپا و آمریکا سردرآورده است. از اولین اقداماتی که مجلس ایران پس از سرنگونی رضا شاه در سال ۱۹۴۱ انجام داد تصویب قانونی بود که به موجب آن درآمدهای نفتی از محل حقالامتیاز شرکت نفت انگلیس و ایران تحت نظر وزارت مالیه قرار میگرفت و بخشی از بودجه معمول کشور محسوب میشد. به کمک گزارشهای بسیار دقیق نفتی و مالی دیپلماتهای آمریکایی مبلغ دقیق حقالامتیازی را که شرکت نفت انگلیس و ایران به ایران پرداخت میکرد، و اینکه نهایتاً چه بلایی بر سر این پول میآمد، میدانیم.
براساس آمارهای موجود درباره نفت و گزارشهای مفصلی که دیپلماتهای آمریکایی و وابستگان نظامی این کشور به دست دادهاند (سابقه حضور وابستگان نظامی آمریکا در ایران به سال ۱۹۲۲ باز میگردد)، میتوان اعداد و ارقام دقیقی از خریدهای تسلیحاتی بین سالهای ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۱ به دست آورد. در واقع فقط کسر بسیار کوچکی از درآمد نفتی که به خرید سلاح تخصیص یافته بود خرج این مهم شد. شواهد مستندی وجود دارد که نشان میدهد از ۱۵۵ میلیون دلاری که بابت حق الامتیاز نفت پرداخت شد، حداقل ۱۰۰ میلیون دلار آن را رضا شاه به جیب زد.
برای درک بزرگی این مبلغ در آن زمان همین قدر کافی است که بدانیم کل ظرفیت وام دهی بانک واردات- صادرات آمریکا در سال ۱۹۳۹ در حدود ۱۰۰ میلیون دلار بوده است. سفارت آمریکا از همان ابتدا به این مسئله مظنون بود که درآمدهای نفتی ایران به حسابهای شخصی رضاشاه سرازیر میشود. هارت، وزیر مختار آمریکا، در همان سال ۱۹۳۱ هم که خبر واریز سپرده «بیش از یک میلیون» پوندی به حساب شخصی رضاشاه در لندن را به وزارت امور خارجه ارسال میکرد، میدانست که چنین مبلغ هنگفتی فقط میتواند از محل درآمدهای نفتی آمده باشد. لوییس جی. دریفوسِ پسر، وزیر مختار آمریکا در تهران در طول سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴، نیز مشکوک بود که حداقل ۱۰۰ میلیون دلار از درآمدهای نفتی ایران به حسابهای شخصی رضا شاه سرازیر شده است. دریفوس با تأسف اشاره میکند که کسی درباره سهام و اوراق قرضه شاه سابق در آمریکا و اروپا سخنی نگفته است. علاوه بر این، مقامات ایرانی چندان هم از حقایق بی اطلاع نبودند. چنانکه اشاره رفت، مجلس ایران بلافاصله پس از سقوط رضا شاه قانونی برای نظارت بر درآمدهای نفتی به تصویب رساند. در طول سالهای ۱۹۲۷ تا ۱۹۴۱، دولت ایران هیچ نظارت و یا دسترسی ای به درآمدهای نفتی نداشت، و همه آن در دست شخص رضا شاه بود. همین امر رضا شاه را قادر ساخت تا بیشتر درآمدهای نفتی ایران را به حسابهای شخصی اش در اروپا و آمریکا منتقل سازد.
در یکی از موارد، اسنادی بجای مانده است که حکایت از سردرآوردن درآمدهای نفتی ایران از بانکهای سوییس دارد. این پول به خرید سلاح از ایالات متحده اختصاص یافته بود. اسناد وزارتخانههای خزانه داری و امور خارجه آمریکا نشان میدهد که شاه مبالغ هنگفتی از این پول را مخفیانه به بانکهای سوییس سپرده بود. غارت درآمدهای نفتی ایران با اطلاع و همدستی کامل دولت انگلیس صورت میگرفت؛ چرا که بیشتر این پول در بانکهای لندن نگهداری میشد. نکته اینجاست که وقتی انگلیس خودش مشغول غارت گسترده نفت ایران بود، نمی توانست انتظار خویشتنداری از شریکش را داشته باشد.
رفتن رضاشاه از ایران با یک کشتی انگلیسی
علاوه بر این، حالا بهتر میفهیم که چرا رضا شاه در سال ۱۹۴۱ به آن سرعت تسلیم انگلیسیها شد و با یک کشتی انگلیسی از ایران رفت: برای حفظ ثروت ۲۰ تا ۳۰ میلیون پوندی خود در لندن.
درک وقایع اسفناک سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۱ برای ریشه یابی انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ امری بسیار ضروری است. امیدوارم که این تحقیق، که بر اساس اسناد وزارت امور خارجه آمریکا صورت گرفته است، بتواند سهم کوچکی در تحلیل جدی اوضاع این دوره داشته باشد. هم اینک میتوانیم حقیقت اوضاع دهشتناک سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۱ را به تدریج دریابیم: سرکوب همه آزادی ها، تعلیق عملی قانون اساسی، ارعاب ملت، رفتار وحشیانه با عشایر (که یک چهارم جمعیت کشور را تشکیل میدادند)، تبدیل مجلس به یک نوکر بله قربان گو، و غارت کشور. هم اینک میتوانیم دریابیم که چرا ایران به رغم تاریخ و فرهنگ و منابع عظیمش توسعه نیافت؛ به دلیل غارت، ددمنشی و بی قانونی حاکم بر مملکت در سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۱ که ایران هرگز نتوانست پس از آن کمر راست کند. میلسپو برخی عواقب درازمدت سوءحاکمیت رضا شاه را در کتاب خود شرح میدهد. سنگینترین اتهاماتی که میلسپو به رضا شاه وارد میکند از این قرار زیر است:
از هر جهت که برنامه را ارزیابی کنیم، بدیهی مییابیم که ریشههای سخت ترین شکست رضا شاه در وسایلی است که [برای تحقق اهدافش] به کار گرفت: یعنی استبداد، فساد مالی، و ارعاب… از حیث نهادها، ایران هم دین را داشت و هم سلطنت را، و انقلاب [مشروطه] نیز یک نهاد سوم، یعنی مجلس، یا نگهبان قانون اساسی، را نیز به آن دو اضافه کرد. استبداد نه فقط این هر سه را از حیث جایگاهشان در نظر مردم تضعیف کرد، بلکه روند تکاملی ای را که ممکن بود احساسات و احترام عمومی را نسبت به قانون اساسی تحکیم کند به حال تعلیق درآورد و بی اعتبار کرد… استبداد هم رهبران را نابود کرد و هم ظرفیت رهبری را. گویی رضا [خان] به توصیه ای عمل میکرد که به مستبد یونانی کرده بودند، یعنی اینکه به زمین گندم برود و سر همه خوشههایی را که از دیگران بلندتر است، بزند. هیچ شخصیت قابل و شجاع جدیدی، به استثنای یک یا دو نفر، بر این صحنه قدم نگذاشتند. ایران هم اینک برای رهبری سیاسی اش از همان بازماندههای بیست سال پیش استفاده میکند، که البته همان موقع هم مایه چندانی نداشتند. هیچ کشوری به اندازه ایران به ورشکستگی سیاسی نزدیک نیست.
رضا پهلوی چه میزان سرمایه در لندن داشت؟
تا سال ۱۹۲۶ همه ارکان ضروری پیشرفت- سیاسی، اقتصادی و یا اجتماعی- در ایران جمع بود. اگر به سبب شروع غارتهای گسترده رضاخان و ارتشش نبود، شاید اعتماد عمومی به دولت، که لازمه وحدت ملی است، به تدریج در اذهان مردم ایجاد میشد. روشن است که اگر رضا خود را فقط وقف انجام وظیفه حفظ نظم میکرد، و چنانچه هیأت [مستشاران مالی] آمریکایی با حضور بی وقفه خود از خزانه حفاظت میکرد و کشور را در مسیر توسعه هدایت مینمود، شاید ایران تدریجاً به شرایط لازم برای خودگردانی و ثبات دایمی دست مییافت. ولی در آن سال، رضاخان، که از ارتش برای کنترل انتخابات مجلس استفاده کرده بود، خود را شاه نامید، و مملکت یک بار دیگر خود را تحت یک حکومت مطلقه یافت؛ آن هم بدون حتی نشانه ای از اعتراض از سوی به اصطلاح نیک مردانی که بزدلی و بلاتکلیفی شان موجب از دست رفتن فرصتی طلایی برای دستیابی به آزادی پایدار شد.
همچنین در بخش دیگری از این کتاب بر اساس اسناد وزارت امور خارجه آمریکا آمده است که علاوه بر ددمنشی رضا شاه، گزارشهایی نیز از فساد مالی و اختلاسهایش در دست داریم. مثلاً، او به هنگام استعفایش در سال ۱۹۴۱، بیش از ۷۶۰ میلیون ریال (۵۰ میلیون دلار) در بانک ملی سپرده داشت. مبالغ هنگفتی نیز در بانکهای خارجی ذخیره کرده بود. به کمک اسناد و مدارک وزارت امور خارجه و خزانه داری آمریکا، [اکنون] میدانیم که رضا شاه مبلغی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰ میلیون پوند (۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیون دلار) در لندن داشت، که این مبلغ باورنکردنی در سال ۱۹۴۱، به پسر و جانشین اش، محمدرضا پهلوی، رسید.
همچنین به کمک اسناد و مدارک وزارت خزانه داری و بانک مرکزی آمریکا، امروز میدانیم که رضاشاه مبالغ هنگفتی نیز در بانکهای سوییس و نیویورک داشت، که آنها را نیز فرزندانش به ارث بردند. بر اساس آمار داراییهای خارجی در ایالات متحده (ژوئن ۱۹۴۱)، میتوانیم حدس بزنیم که کل داراییهای رضا شاه در آمریکا در حدود ۵/۱۸ میلیون دلار بوده است. اسناد و مدارکی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران افشا شد، نشان میدهد که رضا شاه مناطق وسیعی از ایران، شامل بیش از ۶۰۰۰ روستا و آبادی، را به تملک خود درآورده بود. نقشه ای که سفارت آمریکا در دهه ۱۹۵۰ تهیه کرده، نشان دهنده وسعت زمینهای غصبی رضا شاه است. بنابراین، پیداست که تعابیری چون «عصر طلایی؛ مصلح؛ رهبر کبیر» از رضاشاه و این دوره تاریخی ایرادهایی دارد. حیرت آور اینکه تعابیر فوق چگونه توانسته برای این مدت طولانی بدون چالش باقی بماند. این تعابیر مسلماً افسانه و تبلیغات هوشمندانه ای بود که انگلیسیها ساخته اند و تا به امروز نیز آن را تداوم بخشیدهاند.




