کتاب و ادبیات

اسنپ‌بک اگه فعال بشه، چی می‌شه؟

میگم: دهه ۸۰ هم می گفتن قطعنامه های سازمان ملل کاغذپاره است، اما در عمل، ما پاره شدیم!… طرف می گفت اونقدر قطعنامه صادر کنن تا قطعنامه دونشون پاره بشه! اما چیزی که هر روز پاره شد، زهرۀ ما بود.

رضا رفیع – ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات|

میگم: این اسنپ بک اگه فعال بشه، چی می شه؟ این مکانیسم ماشه، نکنه مارو بپاشه؟!

میگه: چیزی نمیشه، نترس!…. بیشتر اثرات روانی داره!

میگم: بله، منم دارم روانی میشم خب!… در جریان قطعنامه های قبلی هم می گفتن چیزی نمیشه؛ اما هر روز هی دیدیم که داره یه چیزی میشه! حتی سوپری سر کوچه مون هم فهمید که یه چیزی شده! و حتی تر(!) همون گوجه فروش حوالی میدون نارمک که روم به دیفال، محل استناد یک مثلاً رئیس جمهور این مملکت بود!

میگه: چقدر چیز چیز می کنی عزیز من!

میگم: چون حقوق ناچیزی دارم، می  ترسم!

میگه: پس امیدت کجا رفته؟

میگم: امید ازدواج کرد رفت سر خانه زندگیش، اما چون نتونست خرج و مخارج زندگیش رو جور کنه و هر روز هی بیشتر و سخت تر شد؛ بعد مدتی با خانمش به اختلاف خورد و اعصابش بهم ریخت و برگشت بیخ ریش من!

میگه: بازگشت همه به سوی اوست. پس فعلاً از تنهایی دراومدی؛ تنهایی خیلی بده. تنها زیبندۀ خداست.

میگم: حالا از مکانیسم ماشه نگفتی!

میگه: گفتم که اثری نداره. نگران نباش!

میگم: همین که میگی نگران نباش، بیشتر نگران میشم. دهه ۸۰ هم می گفتن قطعنامه های سازمان ملل کاغذپاره است، اما در عمل، ما پاره شدیم!… طرف می گفت اونقدر قطعنامه صادر کنن تا قطعنامه دونشون پاره بشه! اما چیزی که هر روز پاره شد، زهرۀ ما بود.

میگه: خب پس شما که خوب عادت کردی، دیگه از چی هراس داری؟ چرا داری تحریم هراسی رو ترویج می کنی؟…. به قول شاعر: ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود/ اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم!

میگم: برادر من!…. من دارم از تاثیرات مخرّب اقتصادی و اجتماعی تحریم ها میگم و این که با فعال شدن مکانیسم ماشه، ممکنه زندگی ما جماعات کارمند و کارگر(طبقه متوسط سابق) از اینی هم که هست، بدتر بشه؛ اون وقت شما برای من شعر تحویل میدی؟!… خودم خدای شعرم، فراموش کردی؟

میگه: آفرین، به چه نکته ظریفی اشاره کردی. خودت که الحمدلله دستت توی کار شعر و طنزه و نزده می طنزه، بهتر از من از اثرات خوب و مثبت شعر درمانی و طنزدرمانی باخبری. پس چو دانی و پرسی، سؤالت خطاست!

میگم: عزیز من!… هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد. جنابعالی فهمیدی که یخ در بهشت رو می خورن و جگر آدم را خنک می کنه، اما نفهمیدی که در تابستان، نه در زمستان!… گفت او را خوب ورد آورده ای/ لیک سوراخ دعا گم کرده ای!

میگه: ای ول…. ببین چه طبع شعرت راه افتاد! همینجور پیش بری، می تونیم یه شب شعر طنزی چیزی برگزار کنیم که در کاهش رنج مردم مؤثر باشه. مگه جناب حافظ رنج دیده نگفت:«با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام»؟

میگم: جام گفتی، یاد مرحوم برجام افتادم…. زلیخا گفتی و کردی کبابم!

میگه: دیدی برجام کذایی هم مشکلی رو حل نکرد؟ الآن هم مکانیسم ماشه، مشکلی رو حل نمی کنه!

میگم: چرا روز روشن سفسطه می کنی؟!…. چه ربطی موز داره با گلابی؟!

میگه: مزاح کردم، حواست از مشکلات پرت بشه! …طنز چیز خوبی واسه پرت  کردن حواس هاس . شما هم اگه طرحی برنامه ای چیزی در این راستا داری، تا دسته استقبال می کنیم!

میگم: ظاهراً شما مکانیسم ماشه رو همچین جدّی نگرفتی و خیال کردی همون ماش پرانی دوران مدرسه است که وقتی بچه های کمی قلدرتر و شیطون تر ته کلاس می خواستن نظم کلاس را به هم بزنن و درس و بحث رو تعطیل کنن؛ لوله خودکار بیک شون رو خالی می کردن و داخلش یه عدد ماش میذاشتن و اونو با فوت کردن، به سمت دیگران و بیشتر با هدف نقطه زنی به پس گردن آنها پرتاب می کردن. ابتدایی ترین مکانیسم ماشه، همون مکانیسم ماشه!

میگه: احسنت!…. ببین چه باحال طبع طنزت راه افتاد!… با همین دست فرمون اگه پیش بری و ادامه بدی، هیچ دردی رو حس نمی کنی؛ حتی همون درد اصابت ماش به پس گردن!

میگم: مشکل اینه که شما مث تلویزیون ما عمل می کنی!…. مکانیسم ماشه اگه تا هفته دیگه فعال بشه، هیچ اثری روی تلویزیون ما نمیذاره؛ اما روی یخچال ما چرا!…. تلویزیون همون روال قبل مکانیسم ماشه رو داره، اما یخچال ما دیگر حرفی برای گفتن نداره! ای کاش می تونستی یک توک پا بیای منزل ما و یخچال دلسرد شده مون رو قانعش کنی!

میگه: باشه!….

میگم: کاش به جای مکانیسم ماشه، همین مکانیسم باشه فعال می شد!… به نمایندگی ملت، هرچه می گفتم، می گفتی باشه!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا