کتاب و ادبیات

آیا ما عقیم شده‌ایم؟

ادبیات، شعر و ترانه بازتاب دهنده‌ی کشمکش‌های عمیق تاریخی و روح جامعه است. بدون ادبیات، تاریخ بی‌جان و خشک می‌ماند.

عباس نعمتی| زبان، شعر و تصنیف بازتعریف قدرت می کند. جایی که توان تولید و بازتولید نمادها و گفتمان‌های جدید از میان می‌رود و تغییرات اجتماعی یا سیاسی صرفاً در سطح رویدادهای عینی باقی می‌مانند، بیداری و تعبیر خواب تاریخ رخ نمی دهد. ادبیات و فرهنگ ابزارهای قدرتمندی برای ایجاد یا مقاومت در برابر هژمونی فرهنگی و سیاسی هستند. فقدان این توانمندی، همانند عقیم شدن فرهنگی است که راه را برای تکرار سطحی و بازتولید قالب‌های کهنه باز می‌گذارد و مانع شکل‌گیری گفتمان‌های نو می‌شود.

تاریخ یک خواب است. این ادبیات و هنر است که آن را تعبیر و معنا می کند.

هنر، به‌ویژه در دوران بحران، تنها بازتاب واقعیت نیست، بلکه ابزاری است برای بازخوانی و بازآفرینی تاریخ.

هنر می‌تواند لحظات فراموش‌شده را زنده کند و قدرت را به مردم بازگرداند.

هر رخداد بزرگ تاریخی، به‌ویژه بحران‌ها و تحولات سیاسی ـ اجتماعی نظیر انقلاب‌ها و جنگ‌ها، علاوه بر بازتعریف ساختارهای قدرت و مناسبات اجتماعی، ادبیات، شعر ترانه و تصنیف خود را هم خلق می کنند.

این پدیده های بزرگ زبان تازه‌ای برای بیان خواسته‌ها، آرمان‌ها، هویت‌ها و دردهای مردم خلق می‌کنند که در قالب شعر، ترانه، تصنیف و روایت‌های شفاهی، به سرعت در میان توده‌ها فراگیر می‌شود.

ادبیات و موسیقی در چنین مقاطع تاریخی، تنها بازتاب عاطفی یک دوره نیستند، بلکه ابزارهایی راهبردی برای بسیج فکری و عاطفی، تقویت روحیه امید و مقاومت، و سیاست‌گذاری فرهنگی به شمار می‌آیند. به بیان دقیق‌تر، این آثار فرهنگی بخشی از فرایندهای ساختاری شکل‌گیری ذهنیت‌های اجتماعی و عرصه میدان مبارزات ایدئولوژیک و گفتمانی هستند.

برای مثال، در انقلاب مشروطه شعرهای سیاسی و اجتماعی شاعرانی چون میرزا علی‌اکبر صابر، بهار، ادیب‌الممالک فراهانی، ایرج میرزا و فرخی یزدی در مطبوعات منتشر می شد و بر جان مردم ‌می نشست و نقل زبان کردم می گردید. یا ترانه‌های ماندگاری مانند «از خون جوانان وطن» و «هنگام می» اثر عارف قزوینی در فضای جامعه طنین انداز بود.

انقلاب اسلامی نیز ادبیات، شعر و ترانه خود را خلق کرد. تصنیف‌ها و ترانه‌هایی چون «به لاله در خون خفته»، «یار دبستانی»، «سر آمد زمستان» و «ای ایران، ای سرای امید» به نمادهای صوتی هویت جمعی تبدیل شدند و به لحاظ روانشناختی و سیاسی، در بسیج عمومی و شکل‌دهی به افکار عمومی نقش مؤثری ایفا کردند.

جنگ‌ها نیز، از قضا، فرصت بروز این زبان فرهنگی خاص را فراهم آورد. ترانه‌ها و تصنیف‌های جنگ ایران و عراق، از جمله آثار حسام‌الدین سراج مانند «موسی جلو دار است»، تصنیف‌های گلریز، و مداحی‌های کویتی‌پور، که ریشه در روح جمعی داشتند، به زبان مردم تبدیل شدند و در تقویت مقاومت و حفظ انسجام اجتماعی موثر واقع شدند.

در وقایع ۱۴۰۱ هم ادبیات و ترانه خلق شد. مانند ترانه «برای…»

اما اکنون، پس از جنگ ۱۲ روزه اخیر، پرسشی بنیادین مطرح است:

کدام ادبیات تازه و اثرگذار پدید آمده است؟

کدام کلمات و عبارات جدید به زبان جامعه اضافه شده‌؟

کدام تصنیف یا ترانه توانسته نقش رسانه‌ای و گفتمانی خود را بازی کند و بر زبان مردم جاری شود؟

اکنون گویا سرمایه گذاری بر مداحی «ایران ای سرای امید» با صدای محمود کریمی است.

نغمه ای ماندگار از از ۳ استاد مسلم شعر، آواز و موسیقی که در بزنگاه تاریخی بر جان مخاطب نشسته و تبدیل به خاطره قومی شده را نمی توان تکرار کرد، چه برسد به اینکه تغییر داد و به تنهایی بار ادبیات، ترانه و موسیقی این جنگ را بدوش بکشد

وقتی زبان ادبی، موسیقی و شعر از امکان زایش و نوآوری محروم می‌شود، ذهن جمعی نیز از تولید اندیشه باز می‌ماند.

ادبیات، شعر و ترانه بازتاب دهنده‌ی کشمکش‌های عمیق تاریخی و روح جامعه است. بدون ادبیات، تاریخ بی‌جان و خشک می‌ماند.

زبان، شعر و تصنیف بازتعریف قدرت می کند. جایی که توان تولید و بازتولید نمادها و گفتمان‌های جدید از میان می‌رود و تغییرات اجتماعی یا سیاسی صرفاً در سطح رویدادهای عینی باقی می‌مانند، بیداری و تعبیر خواب تاریخ رخ نمی دهد. ادبیات و فرهنگ ابزارهای قدرتمندی برای ایجاد یا مقاومت در برابر هژمونی فرهنگی و سیاسی هستند.

فقدان این توانمندی، همانند عقیم شدن فرهنگی است که راه را برای تکرار سطحی و بازتولید قالب‌های کهنه باز می‌گذارد و مانع شکل‌گیری گفتمان‌های نو می‌شود.

روایت، ساختار بنیادین حافظه‌ی جمعی است. جامعه‌ای که نتواند از واقعه‌ای ادبیات، شعر یا ترانه‌ خلق کند، در واقع آن را فراموش خواهد کرد، حتی اگر آن واقعه به‌ظاهر بزرگ باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا